محمدرفيع طاهري
اشاره: محمدرفيع طاهري از شاعران و هنرمندان بنام جنوب و رئيس انجمن ادبي ارمغان از دو بخش گلهدار و اسیر فارس، در يادداشتي كوتاه نگاهي عميق به دو كتاب «آن تابستان» و «خاطرات و مخاطرات» از آثار مكتوب ايرج اعتمادي نويسنده و روزنامه نگار هرمزگاني دارد كه به لحاظ ارزش ديدگاه و اعتبار قلم و جايگاهشان در شعر و ادبيات جنوب، و اهميت آثار يادشده در جغرافياي منطقه، اين يادداشت وزين در ادامه آمده است:
به نام او که سخن را سرآغاز همگراییِ آدمیان کرد و ترازوی سنجش آدمیان و ناآدمیان !
نمیدانم چرا ! ولی پایهء نیایش را بر ستایش نادیده ها گذاشت
و من اکنون بزرگ نادیدهیی را ستایشگرم که خواندن دلنوشتهیی از دوست بزرگوارم جناب «علیاکبرمقیمیان» از بندر لنگه، میانجیِ پیوندم با او شد .
دلنشین و شیوا از «آنتابستان» نوشته بود و همان نوشتهء خجسته؛ با هنرمندی بزرگ و برجسته آشنایم کرد و زهی سربلندی !
شاید از «هاتف اصفهانی باشد»
«یار بی پرده از در و دیوار»
«در تجلّیست یا اولیالابصار»
و اینک «ایرج اعتمادی» بزرگ را که از دو دریچهء روشن «آنتابستان» و «نیمهء پنهان روزمرهگی» هویدا شده است به تماشا نشستهام .
خواندن دومین ارمغان بزرگش را هم اکنون به پایان رساندهام که
(حرفهایی هست برای گفتن و حرفهایی هست برای نگفتن…)
سرنوشتهء(تیتر) واپسین جُستار آن است و پس از دیدن
«نیمهء پنهان روزمرگیها» و یادآوریِ «خاطرات» و گذشتن از «مخاطرات» به آن رسیدهام.
اگر چه هنوز در بارهء نخستین ارمغان پرارج آن بزرگ چیزی نگفتهام چرا که «داشی» را با آن ریش و سبیل کمپشتش تا ثبت نام در کلاس رزمی همراهی کرده بودم که دوستی آمد و «آن تابستان» ؛ آن تابستان دلخواه را از چنگم ربود و پاسداشت دوستی ! دست و دهانم را بست که بتوانم چیزی بگویم یا کاری کنم.
و از روی ناچاری خاموش ماندم.
جا دارد یادآور شوم که؛
سال پنجاه و هفت کتابی سه جلدی بنام
«نسل شجاعان» از «سبکتکین سالور» خواندم و سالها پس از آن «اینجه ممد» ، «بگذار خارستان بسوزد» و «زمین آهن است و آسمان مس» از «یاشارکمال» نویسندهء ترک و شاید سال شصتونه «کلیدر» شاهکار محمود دولتآبادی .
که شیرینیشان را هرگز از یاد نبرده و نخواهم برد
و در این دوسه روز، بختیاری کرد و توانستم در «آن تابستان» «داشی» را از «کوهمیان» تا «امارات» گامبهگام و دمبهدم همراهی کنم
و این چهارمین بار بود که گاه (زمان) و جا (مکان) را درنوردیدم و واژهواژه زیستم.
«آنتابستان» و نویسندهء سخندان، دردشناس و نامدارش
چهارمین داستان دنبالهدارند که آنان را خواندنی و بهیادماندنی یافتم.
باشد که در آینده بتوانم دلاندوختههایم را در بارهء «آنتابستان» و «نیمهء پنهان روز مرهگی» باز گویم.
به امید آنروز