ندای هرمزگان- دکتر صمیم ارزانی
در طول تاریخ بشر، الگوهای مختلف خواب و بیداری نهتنها وجود داشتهاند، بلکه به شکلی کاملاً معنادار در فرایند بقای نوع انسان نقش ایفا کردهاند. شاید تصور کنیم اینکه فردی صبح زود با انرژی از خواب برخیزد یا دیگری تا نیمههای شب بیدار بماند، فقط یک عادت یا سلیقه شخصی است. اما حقیقت آن است که این تفاوت در ریتم شبانهروزی (که در علم به آن کرونوتایپ گفته میشود)، ریشهای عمیق در ساختار زیستی ما دارد و به هزاران سال پیش بازمیگردد.
انسانهای نخستین، پیش از آنکه سکونتگاههای امن و دیوارهایی از سنگ و آجر بسازند، در دل طبیعت زندگی میکردند؛ در جنگلها، دشتها و غارهایی که همواره در معرض تهدید شکارچیان، دشمنان و خطرات طبیعی بود. در چنین شرایطی، بقای یک گروه انسانی تا حد زیادی وابسته به این بود که همیشه یک یا چند نفر بیدار باشند.
برخی زود میخوابیدند و سحرگاهان بیدار میشدند، در حالیکه برخی دیگر ترجیح میدادند شبها را بیدار بمانند و تا پاسی از شب به مراقبت از آتش یا گوش سپردن به صداهای مشکوک اطراف بپردازند.
این تنوع در الگوی خواب، نوعی مزیت جمعی بود؛ یک سیستم نگهبانی طبیعی، بدون آنکه نیازی به تقسیم کاری رسمی باشد.
جالب آنجاست که مطالعات مردمشناسی بر جوامع شکارچی-گردآورنده امروزی مانند قبیله هادزا در تانزانیا، همچنان نشان میدهد که تقریباً در هر ساعتی از شبانهروز، دستکم یک نفر از گروه بیدار است. این یافتهها به روشنی اثبات میکنند که این تفاوتهای زیستی هنوز هم بخشی از میراث تکاملی ما هستند، نه یک اختلال یا ناهنجاری.
با این حال، با ظهور تمدن، ساختارهای اجتماعی جدید و بهویژه شکلگیری نظامهای آموزشی و شغلی، ما کمکم سعی کردیم همه را در یک قالب زمانی قرار دهیم؛ قالبی که معمولاً برای سحرخیزان مناسبتر است. مدرسهها زود آغاز میشوند، بسیاری از شغلها نیاز به حضور در صبح زود دارند، و فرهنگ عمومی نیز کسانی را که زودتر بیدار میشوند، فعالتر، منظمتر و حتی موفقتر میداند. در مقابل، شبزندهداران معمولاً با برچسبهایی مثل تنبلی یا بینظمی مواجه میشوند، در حالیکه واقعیت آن است که مغز و بدن آنها به شکل طبیعی در ساعات پایانی روز عملکرد بهتری دارد.
جالب اینجاست که پژوهشهای روانشناختی و عصبشناسی نیز تفاوتهای معناداری را میان این دو گروه نشان دادهاند.
بهعنوان مثال، برخی مطالعات نشان دادهاند که شبزندهدارها از نظر توانایی تفکر انتزاعی، خلاقیت و استدلال پیچیده عملکرد بهتری دارند. آنها در محیطهای آرام شبانه تمرکز بیشتری دارند و افکار عمیقتری را تجربه میکنند. شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و دانشمندان بزرگ تاریخ، افرادی شبزندهدار بودهاند.
اما این ویژگیها بدون پیامد نیست. ریتم طبیعی شبزندهدارها اغلب با برنامههای اجتماعی و شغلی رایج ناسازگار است. آنها مجبور میشوند برخلاف ساعت زیستی خود بیدار شوند، زود بخوابند یا صبح زود کار کنند؛ و این فشار مداوم، اغلب منجر به کمخوابی مزمن، خستگی، اختلال تمرکز، و در درازمدت، افزایش خطر ابتلا به افسردگی و اضطراب میشود. همچنین بررسیها نشان میدهند که شبزندهدارها بیشتر در معرض رفتارهای ناسالمی مانند تغذیه نامناسب، مصرف دخانیات یا حتی مواد مخدر هستند. این در حالی است که سحرخیزها، با تطابق بیشتر با ساختارهای اجتماعی، معمولاً از وضعیت روانی و جسمی پایدارتری برخوردارند.
در نهایت، تفاوت میان سحرخیزان و شبزندهداران، نه خوب یا بد، بلکه یکی از جلوههای تنوع زیستی در گونه انسان است؛ تفاوتی که در گذشته به بقاء ما کمک کرده و امروز، اگر بهدرستی درک و مدیریت شود، میتواند به افزایش سلامت و بهرهوری هر فرد منجر شود. شاید زمان آن رسیده باشد که به جای تلاش برای «اصلاح» شبزندهدارها یا قضاوت درباره سحرخیزها، این تفاوتها را بپذیریم و زیرساختهای اجتماعی، آموزشی و کاری خود را بهگونهای طراحی کنیم که برای همه کرونوتایپها قابلزیستتر و عادلانهتر باشد.
آیا ساختن جهانی که در آن هر کس بتواند با ریتم درونی خود زندگی کند، رؤیایی دور از دسترس است؟ یا شاید تنها به کمی درک بیشتر و اندکی انعطاف نیاز دارد؟