عباس فضلی-استاد دانشگاه
نوشتن تجربه ای دردناک و کاری به غایت درونی است. که فکر و احساس آدمی را می مکد. پس خود را برای آن آماده کنید و از آن لذت ببرید. چون همراهی فکر و احساس با قلم، سخت صورت می گیرد و مانند هر کار دیگری تبحر وعلاقه ی خاص را طلب می کند و نیازمند تمرین زیاد است. یکی از راه های حیات بخشیدن به یک نوشته این است که از طریق حس بیان کنیم. وقتی نوشته ای با احساس توأم می شود که فرد تمام حواسش را روی نوشتن مقاله اش جمع کند و احساسات خود را بر پای آن بریزد. یعنی نوشتن مطلب وقتی صورت می گیرد که فرد آمادگی روحی و جسمانی برای بیان احساسات خود را داشته باشد. از این رو نوشتن های سفارشی و پولی روح ندارد. پس نویسنده باید در فضای خوش روحی قلم به دست گیرد.
نوشتن مسأله ای وجودی
من هنرمند واژه ها هستم و بخش عمده ی زندگی فعّالم صرف نوشتن می شود؛ من همواره به عبارات و جملات کاملی که برایم معنا دارند، توجه دارم. گاهی اندیشه هایی که به ذهنم می آیند خیلی جالب نیستند؛ با این حال با اندیشه های دیگر هماهنگی و همخوانی خوبی دارند و چیزی که اهمیت دارد اصلاح و بازسازی این مفاهیم در میان سیلی از زبان است که در ذهن من می جوشد و در تب و تاب است. خیلی وقت ها تنها قدم می زنم در حین این که محیط پیرامون را تماشا می کنم کلمه هایی را می شنوم و آهسته تکرار می کنم و بعضی از آنها در نهایت از متنی که می نویسم سر در می آورند. این ها همه نوعی عشق است که نمی توان آن را به هیچ نوع عشق پرشور و اشتیاق یا رمانتیکی فرو کاست.(فلسفه عشق، اروینگ سینگر، مترجم میثم محمد امینی ص 63)
انسان با نوشتن به دغدغه های درونی اش پاسخ می دهد و تا حدودی آرام می گیرد. چرا که نوشتن، تنهایی های او را پر می کند. آدمی وقتی نمی تواند با دیگری حرف بزند بهتر است که حرف هایش را در چاه درونش بریزد و آن را فربه نماید. در حقیقت نوشتن نوعی تخلیه روانی محسوب می شود. کسانی که با نوشتن خو گرفته اند، در درون خود به یک لذت اگزیستانسیالیستی رسیده اند. وروحشان جان گرفته و همواره در حال بازآفرینی خود هستند. آن ها با خود آشنا و از دیگران بیگانه می شوند. در نوشتن است که آدمی به یک حس خوب درونی می رسد و فضاهای آلوده ی بیرونی را که با نگاهی نقادانه دنبال می کند تا حدودی تلطیف می شوند.
یادداشت برداری
افراد هنگام مطالعه کتاب، گاهی به کلمه ای برخورد می کنند که آن کلمه ناگهان تداعی کننده ی برخی از مشاهدات و خاطرات او می شود و این امر باعث درون گرایی و منازعات ذهنی او می گردد و با توقف ناخودآگاه، او ساعت ها چشم به همان کلمه دوخته و به حالت مبهوت وقت و انرژی به هدر می رود. و نوعی خستگی ذهنی، روحی و انفعال حاصل می شود. بدیهی است تا زمانی که موضوع بی ربط ناخواسته وارده را در حین مطالعه و یا انجام کار مورد نظر یادداشت نکنیم همچنان ابقای بار سنگین آن موجبات مزاحمت و آشفتگی ذهن را فراهم می سازد.(اسرار تمرکز ذهن، احمد علامه فلسفی ص 13)
علامه محمد قزوینی وقتی در امری شک می کرد فورا مراجعه می کرد و می فرمود: بهترین راه برای به حافظه سپردن همین است که وقتی ذهن تشنه است، فوری جستجو شود والا بعد، از قبیل آهن سرد کوبیدن است. از عادات او این بود که بدون استثنا تمام روزها یادداشت می نوشت جزیی و کلی. یادداشت های لغت داشت، کتاب های اش مملو از یادداشت بود. بعضی کتاب ها را داده بود صحّاف، کاغذ سفید زیادی چسبانده بود یا خودش می چسباند. مرکب سیاه و قرمز همیشه پهلوی دست داشت و برای نشان دادن مهم و اهم به کار می برد.(به نقل از یادداشت های دکترقاسم غنی ج3ص 148)
یادداشت کردن در حقیقت نوعی حدیث نفس قلمداد می شود. یک فایده ی نوشتنِ یادداشت روزانه این است که آدم با شفّافیتی آرامبخش از تغییراتی آگاهی می یابد که مدام در معرض آنها قرار دارد.(از نوشتن ص 222) گاه آدمی با کسی حرف نمی زند و در جایی هم سخنرانی نمی کند و در روزنامه و یا نشریه ای هم قلم نمی زند ولی در عین حال دوست دارد محتویات ذهن خود را بروز دهد در این صورت بهترین راه برای برون ریز خاطره ها و غصه ها، قلم و کاغذی است که آدمی با آن انس می گیرد و همین انس ها، اساس اندیشه اش را شکل می دهد و پس از گذر لحظه ها و روزها وقتی دوباره آنها را مرور می کند، ملتفت خواسته ها و اندوخته های پیشین خود می گردد و به نوعی مقایسه دست می زند و به سکون و سکوت و پیشرفت یا پسرفت خود آگاهی می یابد.
اما این که دیگران از این یادداشت ها چه برداشتی دارند؟ سوی دیگر قضیه است. به قول دوبلی، فهمیدم باور مردم نسبت به نوشته های من ارتباط چندانی با کیفیت کارم ندارد و کتاب هایم را بهتر و بدتر نمی کند. با درک این موضوع احساس کردم از زندانی که خودم ساخته بودم، آزاد شدم.(هنر خوب زندگی کردن ص 85). در حقیقت با همین حدیث نفس ها ، تحولات روحی و روانی انسان نمایان می شود و به قول اگزیستانسیالیست ها انسان همواره «در حال شدن» است و تمام شدنی نیست و بالمآل تحول تاریخی و فکری اندیشه ها از همین برداشت ها و یادداشت ها سرچشمه می گیرد. نمونه بارز این سیر تحول را می توان در نوشته های امثال جلال آل احمد، صادق هدایت و دکترعلی شریعتی یافت.
مسعود جعفری در مقدمه ی جلد دوم کتاب «نامه های سیمین دانشور و جلال آل احمد» می گوید: نکته ی مهم این است که برای آل احمد همه چیز دستمایه ی نوشتن است. نامه ها از این لحاظ شخصیت او را به خوبی نشان می دهد. نوشتن برای او تبدیل به مسأله ای وجودی شده است. و چیزی جدا از زندگی او نیست او با نوشتن به زندگی و بودن خود معنا می دهد. نوشتن هم به او آرامش می دهد و به تعبیر خودش، نفس نوشتن این اباطیل کمی از اندوه مرا می کاهد(نامه 8 مهر 1331) و هم راهی برای خودشناسی و تأمل. جلال می نویسد: مردم معمولا از شناختن خودشان فرار می کنند یا به این فکر نمی افتند که خودی دارند. ولی عزیز دلم، من می خواهم این سنگ ها را با خودم وا بکنم تا در نتیجه بتوانم با تو هم وا بکنم. من باید خودم را بشناسم واین کاغذها وسیله ای است برای همین کار. تحمل داری بشنوی؟(نامه 9 اسفند 1331) در جای دیگر می گوید: اینها را باید نوشت تا درست شود. نباید گذاشت مبارزه ای در درون، آدم را ناراحت کند و بخورد(نامه 23بهمن 1331) این خودشناسی و تأمل از رنگ و بویی فلسفی و اگزیستانسیالیستی نیز خالی نیست و با حس عمیق تنهایی و تردید همراه است دغدغه ی هویت و اصالت نیز از دل همین حس طردشدگی و تنهایی سر بر می آورد.( پیش درآمد جلد دوم/20-21)
پاره ای از اندیشمندان بزرگ، کتاب های شان محصول یادداشت های شان است. مثلا دکترعلی شریعتی با نوشتن های مکرر خود کتاب «گفتگوهای تنهایی» و «کتاب کویر» می نویسد. در این باره فرزندش، دکتر سوسن شریعتی می گوید: شریعتی معتقد است که کویر رومانتیزم لامارتینی و بکت بازی نیست. به تعبیر خودش کویر قصه ی جان کندنی است از جنس خوردن میوه ممنوعه. دنیای کویری شریعتی چیست؟ در ساحت اول جایی است که پرسش من کدامم سر می زند؟ دوم مسیری است که من باید برای خویش یابی طی کند. مسیری که خودش می گوید خروج از زندان تاریخ و زندان جامعه و زندان خویشتن سنتی است. یعنی این که هر انسانی و هر جانی با این پرسش و این بحران درگیر شود و این که ناگهان نداند که کیست. در ساحت دوم مسیری است که قرار است من خالق خویشتن شوم . ساحت سوم من کویری جایی است که امکان سر زدن راه سوم و تیپ دیگری است. وقتی صحبت از منِ کویری می شود از انسانی سخن به میان می آید که می شناسد تردید یعنی چه. تنهایی وحیرت یعنی چه. و بنابراین این پرسش مطرح می شود که من کدامم؟ دوم انسانی است که می خواهد از همه ی زندان های اجتماعی، تاریخی، سنتی و دیروزی خودش رها و آزاد شود. در ساحت سوم این امید که در این تلاش برای جور دیگری شدن و یافتن و ساختن خودی دیگر شاید بتوان سخن از راه سوم راند.( بخشی از سخنرانی سوسن شریعتی در همایش آیین روشنگری، دانشگاه تهران، 12 آذرماه 1393)
حال با توجه به این مقدمه ی بلند، با استفاده از تجارب دیگران، شیوه هایی از نوشتن خاطره نویسی و سفرنامه نویسی مورد بحث قرار می گیرد. و پس از آن به روش های تمرکز کردن و ویرایش مطالب اشاره می شود.
خاطره نویسی
نوشتن خاطره ضمن این که تجربه ای شفا بخش و سودمند است اما کاری عاطفی و طاقت فرساست. چون نوشتن خاطرات نیاز به صداقت و شجاعت دارد. درد دل کردن نه اینکه لذت بخش نباشد اما کاری سخت است و به شدت آدم را فرسوده می کند. بیان ماجراها و اتفاقات و مسائل گذشته بسیار سخت است. البته خاطره نویسی همواره موجب فرسودگی روح آدمی نمی شود. چون مانند سفرنامه یادآور گذر زمان و مسائل و حوادث پیرامون است. سفرهای کوتاه را می توان در قالب خاطرات نوشت.
تردیدی نیست پاره ای خاطرات تلخ و گزنده ی نویسنده در خاطره نویسی و سفرنامه نویسی مکتوم می ماند. چرا که کمتر کسی لغزش ها و صدمات وارده به روح خود را به رخ دیگران می کشد و شاید نوعی خودسانسوری در آن جلوه کند. به قول مارکز، قلب خاطرات بد را کنار می زند و خاطرات خوش را جلوه می دهد و درست از تصدیق همین فریب است که می توانیم گذشته را تحمل کنیم(صد سال تنهایی ص 125) از طرفی حسن خاطره خوانی آن است که فرد خواننده نوعی حس همذات پنداری را با نویسنده پیدا نموده و در صورت بروز مشکل و لغزش آن را لقمان وار پند روزگار می شمرد.
زندگی نامه ترتیب زمانی دارد و شیوه ی نقل آن تاریخی است اما خاطره نویسی لحن آن به احساسی و شخصی شدن تمایل دارد. بنابراین باید نگارش زنده و پراحساس باشد. توازن در ارائه احساسات نیز امر ضروری است.
شاید یک دلیل خاطره نویسی آن است که انسان می خواهد مرگ را از بین ببرد. مرگ و نیستی چیزهایی را که دوست داشته است…انگار همه به نوعی مهاجر هستند. دنیا همیشه برای ساکنانش غریبه بوده است. ثبت خاطره به نوعی فرار از مرگ و دچار روزمرگی نشدن است. ولی گاه خاطره نویسی به خاطر رسیدن نویسنده به ته خط زندگی است. از این رو توسط خودش یا دیگران به نگارش درمی آید. البته لزوما نوشتار به خاطر گریز از مرگ نیست بلکه چون گریز و گزیری از مرگ نیست، نویسنده خاطرات خود را برای آیندگان نگارش می کند و یا این که به نوعی زندگی خود را پس از مرگ توسعه می بخشد. در حقیقت نوعی مبارزه با نیستی برای اثبات هستی خود است.
برای نوشتن خاطرات از مهارت های رمان نویسان می توانید استفاده کنید. در میان خاطره هایی که نوشته شده ولادیمیر ناباکوف هنرمندانه ترین خاطراتی است که شاید تاکنون نوشته شده است. کتاب دیگری وجود دارد به نام «اسکیت به قطب جنوب» این کتاب را جنی دیسکی نوشته است. در این اثر نویسنده به زیبایی سفر جسمی را با سفر عاطفی به گذشته پیوند می زند.
نکته ی دیگر این که خواندن زندگی و خاطرات دیگران برای سرگرمی نیست بلکه استفاه از تجارب دیگران برای زیستن بهتر و تغییر در پاره ای رفتارهای تکراری و ناپسند است. ما با نوع مواجهه ی فرد با مشکلات می توانیم به یک همذات پنداری دست یابیم و یا حدود و ثغور تحمل و توسعه دیدش را دریافت کنیم. این را باید توجه داشت که هر فردی زیست خاصی را تجربه می کند و کپی برداری از زندگی دیگران نه مطلوب است و نه ممکن. ولی تا حدودی می توان به آن رفتارها دل بست.(با اقتباس ازمقاله ی خاطره نویسی، اثر مارتین اسیس، لیزابیگ ناسی)
امروزه در قالب مصاحبه با افراد، زندگینامه و خاطرات را ترکیب می کنند. مثلا خاطرات آیت الله منتظری و هاشمی بدون روتوش نوشته ی دکترصادق زیباکلام و یا کتاب هایی مانند «درجستجوی امر قدسی»- دکتر سید حسین نصر و «زیر آسمان های جهان»- دکتر داریوش شایگان.
ادامه دارد