فرزان قاراگزليان
بحث در مورد معلوليت ، خانواده و جامعه يک بحث قديمي است. نيازهاي افراد داراي معلوليت در هرمزگان نه تنها در اولويت قرار نگرفته است بلکه با رويکرد غلط و پاک کردن صورت مسئله از سوي مسولين به دست فراموشي سپرده شده است و يا بصورت نمادين و بمنظور مقاصد خاص از آنها ياد مي شود. با اين حال جمعيت افراد داراي معلوليت در هرمزگان رو به افزايش است و ديگر نمي شود آنها را ناديده گرفت. مراقبت هاي کلي از معلولين، ادغام در جامعه ، استفاده از وسايل حمل و نقل شهري مناسب سازي شده، سازماندهي نگرديده است و با بي توجهي آشکار حق و حقوقشان پايمال مي گردد، گويي معلوليت مختص به يک قشر محدود مي باشد و هرگز گريبان مديران ادارات و خانواده هاي آنان را نخواهد گرفت،اين را بايد در نظر گرفت تعداد افرادي که بصورت ارثي دچار معلوليت مي شوند در مقابل تعداد کساني که روزانه بر اثر حوادث و تصادفات به معلوليت هاي جسمي دچار مي شوند، خيلي کم است،اما به اين معنا نيست که معلوليت فقط براي افراد خاص نيست و هر لحظه ممکن است افراد سالم و يا حتي ورزشکار را نيز شامل شود.
هرمزگان زماني زيبا خواهد شد که اطمينان حاصل شود، افراد داراي معلوليت نيز همانند سايرين بتوانند به ساختمان ها و فضاهايي که خدمات رفاهي، آموزشي ، درماني و اجتماعي ارائه مي دهند، بدون کمک و همراه دسترسي پيدا کنند.
استفاده از ناوگان حمل و نقل عمومي مناسب سازي شده، اساسي ترين نياز افراد داراي معلوليت است که علاوه بر پيگيري هاي بيشماري که صورت گرفته تا کنون حتي يک دستگاه ون مناسب سازي شده براي استفاده اين قشر از جامعه نيز در اختيار آنان قرار داده نشده است،گويي به نظر مي رسد جامعه معلولين هرمزگان فقط نياز به شنيدن وعدهها و اميدواري هاي واهي دارد و مسوليت مديران در ادارات فقط شعار دادن و قول هاي بي پايه و اساس است.
((اي کاش مديران دستگاههاي اجرايي با کمي تفکر و تأمل، متوجه ميشدند که فاصله ما تا معلوليت به کوتاهي چند ثانيه است، قدمي به کوتاهي يک تصادف،سقوط از ارتفاع،بيماري و …. يک فرد سالم و قوي را هم ممکن است داراي معلوليت جسمي و حرکتي کند.))
نبايد فراموش ن که دسترسي پذيري شهري علاوه بر يک حق مسلم و قانوني،يک دين انساني هم به شمار مي آيد،ديني که ادب،احترام و انسانيت نسل هاي جوان به نسل گذشته را معنا مي کند.
بنابراين با ساخت شهرهايي استاندارد و دسترسپذير نه تنها شرايط زندگي را براي افراد داراي معلوليت سخت ميکنيم، بلکه دوره سالمندي خود و والدينمان را نيز به دورهاي فرسايشي تبديل ميکنيم و به سالمندان که برکت زندگي مان هستند، احساس ِ تلخ ِ طرد شدگي ميبخشيم.