ایرج اعتمادی – روزنامه نگار
خبری تلخ در اولین روز هفته 22 آبان 1400کام خبرنگاران استان هرمزگان را تلخ کرد. در جلسهای اداری بودیم که ناگهان خبر درگذشت سیدعلی علوی تیتر فضای مجازی شد. بلافاصله جلسه را ترک کردم، آمدم بیرون و زنگ زدم به مهدی دهدار؛ دوست صمیمی سید. متاسفانه واقعیت داشت؛ هرمزگان یکی از خبرنگاران خوبش را از دست داد، چقدر زود و نابهنگام. سید علوی را سالهاست از دور و نزدیک میشناسم. چه آن وقتهایی که در هرمزگان نیوز و ارمغان بندر تند و بیباک مینوشت و چه بعدها که در مجموعه سازمان منطقه آزاد رودرروی هم قرار گرفتیم. سالهایی که به عنوان خبرنگار حرفهای در بندرعباس فعالیت میکرد، به نوعی همکار یک مجموعه بودیم؛ در کنار او و مهدی دهدار، من هم بیباکتر قلم میزدم. تا اینکه دولت روحانی روی کار آمد؛ تغییرات گستردهی مدیریتی در قشم و استان اتفاق افتاد. بومیان هرمزگان سکان منطقه آزاد قشم را برای اولین بار (در تاریخ) به دست گرفتند، شهریار مشیری شد مدیرعامل سازمان؛ و متعاقبا بسیاری از تغییرات مدیریتی دیگر. زهرا غفوری همکارمان بارها این را در محافل مختلف گفته است و باز میگوید که وقتی به اعتمادی گفتم علوی میخواهد مدیرکل روابط عمومی سازمان منطقه آزاد بشود، با تعجب پرسیده بود علوی؟ سید؟ منطقه آزاد؟! از این نظر برای من عجیب بود که ما یک مجموعه به عنوان منتقد سازمان منطقه آزاد بودیم. حال ورق طوری برگشته بود که علوی به عنوان یکی از مدیران سازمان در راس روابط عمومی و امور بین الملل سازمان منطقه آزاد قرار میگرفت. امیدوار شدیم که خواستهها و مطالباتی که با هم پیگیری میکردهایم حالا به ثمر بنشیند. به احترام دوست و همکار عزیزمان ما هم از مدیریت جدید سازمان حمایت کردیم. اما مشکل فراتر از اینها بود، چند ماهی گذشت، با مدیریت جدید سازمان باز هم مطالبات مردم بر زمین ماند. دوباره شروع کردم به انتقاد، و نوشتن گزارشها و یادداشتهای همیشگی. سید چند بار جلسه گذاشت و صحبت کرد، اما افادهای نکرد، تقریبا رو در روی هم قرار گرفتیم، میگفت: هر بار که چیزی مینویسی من از طرف مجموعهام زیر سوال میروم؛ میگفت: «قبل از اینکه من روزنامهات را همراه با توجیه و دلیل و برهان برای مدیرعامل ببرم، کسانی دیگر پیشاپیش میبرند و ذهنها را خراب میکنند. واقعا میخواست مراعات کنم ولی دیگر نمیشد…» در آن سالها طنزهای 1400 هم به یادداشتها و گزارشهایم اضافه شده بود وهر بار از مدیر روابط عمومی میخواستهاند که با نویسنده این طنزها برخورد کند و این سید عزیز که همچنان پایبند به اصول حرفهای رسانه بود، نمیتوانست برخورد قانونی کند، چرا که خودش مطبوعاتی بود و به انتقاد برای مطالبهگری اعتقاد داشت. سالها گذشت طنزهای 1400 من در سال 94 در کتابی تحت همین عنوان چاپ شد. دیگر مدیریت سابق و سید علوی و دیگران از قشم رفته بودند. علوی خبر انتشار کتاب طنزم را در تهران بود که شنید ظاهرا در خبرگزاریها خوانده بود، زنگ زد و تبریک گفت و ادامه داد: «آن سالها که این طنزها را در روزنانه مینوشتی خیلی روی من فشار بود که ازت شکایت کنم ولی من مقاومت میکردم.» گفت: «خیلی خوشحالم که امروز همان طنزهایت کتاب شدهاند.» راست میگفت اگر همان موقع جلوی این طنزها را میگرفت و شکایتی میشد شاید من طنزهایم را ادامه نمیدادم و این باعث از بین رفتن یک نوع کار خلاقانه در عرصه ادبیات و روزنامهنگاری میشد. جالب است که بعدها این طنزها در جشنوارههای مطبوعاتی برگزیده شدند و همچنین کتاب در جشنواره خلیج فارس به عنوان کتاب شایسته تقدیر شناخته شد. از این همه مقدمه میخواهم به این نکته برسم که وقتی یک متخصص و کاردان و کارفهم در راس یک مجموعه دولتی قرار میگیرد، خط قرمزهای اصول حرفهای و اخلاقی را رعایت میکند. یکی دو سالی بعد از رفتن این مجموعه مدیریتی و آمدن مدیران جدید باز هم سیدعلی در قشم ماند و به عنوان خبرنگار و فعال رسانهای فعالیت کرد، اقدام به تاسیس خانه مطبوعات منطقه آزاد قشم کرد، ما هم در هیئت مدیره خانه مطبوعات بودیم اما چالشهایی به وجود آمد، استعفا دادم و خانه مطبوعات هم آنچنان که باید در قشم پا نگرفت. علوی به تهران رفت و چند سالی را در مناصب دیگر گذراند تا اینکه چندسال پیش به بندرعباس برگشت و به شغل معلمی و رسانهای خود ادامه داد. روحش شاد… سید علی مردی که از اخلاق حرفهای تخطی نکرد و به اخلاق و انسانیت و اصول حرفهای کارش، پایبند ماند. روانش شاد و راهش پر روهرو باد!
۲۲ آبان ۱۴۰۰