ندای هرمزگان- دکتر صمیم ارزانی
نظام اداری هر کشور، آینهای از ارزشها، تاریخ و آرزوهای مردم آن است.
در ایران، این آینه گاهی مهآلود و گاه ترکخورده به نظر میرسد. تصور کنید کارمندی را که هر روز صبح با بیحوصلگی به اداره میرود، پشت میزش مینشیند و منتظر میماند تا ساعت کاری به پایان برسد. حقوق ماهانه، نه انگیزهای برای خلاقیت، که تنها «آب باریکهای» است برای گذران زندگی. این تصویر، ریشه در لایههای عمیق تاریخی دارد که از دوران قاجار تا امروز، همچون سایهای بر نظام اداری ایران افتاده است.
در دوره قاجار، دولت نه نهادی برای خدمترسانی، که ابزاری برای تأمین معیشت اطرافیان شاه بود. مناصب اداری نه بر اساس شایستگی، که با پارتی و رشوه واگذار میشد؛ مثلاً میرزا آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه، مناصب کلیدی را به اقوام خود سپرد، حتی اگر سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند! این نگاه، کارمندی را به شغلی بیریسک تبدیل کرد: «حقوق بگیر، کم کار کن، و تا پایان عمر در امان باش»!
با روی کار آمدن سیستم مدرن وتاسیس نهادهایی چون دانشگاه تهران، استخدام فارغالتحصیلان شکل دیگری به خود گرفت اما ذهنیت قدیمی هم چنان زنده ماند!
کارمندانِ جدید هم به مرور در باتلاق بوروکراسی گرفتار شدند؛ حتی امروز، بسیاری از ایرانیان شغل دولتی را «گاوِ شیرده» میدانند، نه فرصتی برای رشد ملی.
در همین حین، در چین باستان، نظامی شکل گرفت که ورود به ادارات دولتی را به «مسابقهای سخت» تبدیل کرد. از سلسله تانگ (قرن هفتم میلادی)، جوانان برای قبولی در آزمون «کِجو» سالها درس میخواندند. این آزمونها نه بر پایه حفظیات، که بر پایه مهارتهایی مانند تحلیل متون فلسفی و نوشتن شعر متمرکز بود. مثلاً «لی بای»، شاعر نامدار چینی، سالها برای قبولی در این آزمون تلاش کرد. پذیرفتهشدگان، نه فقط کارمند، که «نخبهی ملی» شناخته میشدند و احترام جامعه را داشتند.
این فرهنگ تا امروز ادامه دارد. در چین مدرن، آزمونهای استخدامی دولتی هم چنان هزاران نفر را به رقابت میکشاند. حتی یک فروشنده ساده هم میداند که کارمندی موفق، باید هر سال عملکردش را ثابت کند. نتیجه؟ چین امروز با بوروکراسی چابک، پروژههای عظیم را در چند سال به پایان میرساند؛ از راهآهنهای سریعالسیر تا شهرهای هوشمند.
حالا تصور کنید میخواهید در هرمزگان جواز ساخت و ساز بگیرید. باید از هفت خوان رستم بگذرید: فرمهای بیپایان، مهرهای اداری گمشده، کارمندی که میگوید: «برو فردا بیا»! این جا، «رابطه» از «قانون» مهمتر است. آمارها نشان میدهند یک پروژه ساختمانی در ایران برای اخذ مجوزها به طور متوسط به ۱۸ ماه زمان نیاز دارد، در حالی که در سنگاپور ۳۰ روز است!
بوروکراسی پیچیده، نه تنها وقت مردم را هدر میدهد، که روحیه کارمندان را نیز میکشد. بسیاری از کارمندان بااستعداد، یا به بخش خصوصی پناه میبرند یا مهاجرت میکنند.
آن هایی که میمانند، اغلب در چرخهای از ناامیدی گرفتارند: «چرا تلاش کنم؟ وقتی حقوق ام مانند کسی است که هیچ کاری نمیکند»!
تجربه چین نشان میدهد تغییر ممکن است، اما نیاز به جرئت دارد. نخستین قدم، «حذف پارتیبازی» و گزینش از طریق آزمونهای ملی شفاف است. تصور کنید هر متقاضی کارمندی باید در آزمونی شرکت کند که نه فقط دانش فنی، که مهارتهای حل مسئله و اخلاق حرفهای را میسنجد.
قدم بعدی، «پاداش به شایستگی» است. چرا کارمندی که پروژهها را سریعتر به پایان میرساند، نباید پاداش بگیرد؟ یا چرا مدیران موفق نباید فرصت تحصیل در بهترین دانشگاههای جهان را داشته باشند؟
مهمتر از همه اما، «تغییر نگاه جامعه» است. باید کارمندان را نه مصرفکنندگان بودجه، که سرمایههای ملی بدانیم. رسانهها میتوانند قهرمانان مثبتی مانند پرستاری که در دوران کرونا شبانهروز کار کرد، یا مهندسی که خط تولید یک کارخانه را نجات داد، معرفی کنند.
تصور کنید اداراتی با میزهای خلوت، سیستمهای دیجیتال، و کارمندانی که به جای غر زدن، ایده میدهند. چنین تحولی نه رویا، که ضرورتی برای نجات اقتصاد ایران است. این راه دشوار است، اما غیرممکن نیست.
چین قرنها طول کشید تا سیستم خود را اصلاح کند، اما امروزاز نتیجه این اقدام بهره مند است. ایران نیز میتواند با نگاهی به گذشته و جسارت برای تغییر، ادارات خود را از «آب باریکه» به «موتور محرکه توسعه» تبدیل کند.
شاید روزی کارمندی در ایران با افتخار بگوید: «من اینجایم تا کشورم را بسازم»، نه این که آه بکشد و بگوید: باید تا بازنشستگی این روزمرگی و کار کسل کننده را تحمل کنم!