دکترعباس فضلی/استاد دانشگاه
آنچه در این فرصت کوتاه می توانم بنویسم، مواجه با نسلی است که چیزی در اختیار ندارد. از دیگران بریده و به سندروم سرگردانی دچار شده است. من این نسل را نسل سوخته می نامم و دلم برای شان میسوزد. وقتی یکی از دوستانم گفت: پسرم که دوران دبیرستان را سپری میکند به من گفته حرف های شما به درد ما نمیخورد!! سخن فرزندش را تأیید کردم. این نسل از ما و نگرش ما خسته شده؛ چاپلوسی های ما را برنمی تابد. پیام های ما را درک نمیکند. ما نتوانستیم الگوی خوبی برای آنها باشیم. به دنبال راهی برای رهایی است. اگر فضای مجازی نبود، دقّ می کرد. سر در گریبان خویش است و موبایل خویش. ما نسل مطیعی بودیم، اما این نسل در این عصر، سرکش شده است. باید راه چاره ای اندیشید.
دانشجو وقتی می بیند استادش، تمام همتش مصروف ارتقاء ماشین و خانه و ازدیاد سفرهای خارجی اش است، دیگر امیدش از او قطع می شود. شمارش مقالات و کتابهای ما، او را سر شوق و ذوق نمی آورد، چون شگرد کپی- پیست را خوب میداند. در مقابل، ما هم از این نسل، احساس رضایت مندی نداریم، همواره او را محکوم و منکوب می کنیم. حاصل این تنش ها و کشمکش ها چیزی جز گسست نسلی نیست. این شرایط موجب فروپاشی سرمایه ی اجتماعی و ملی میشود.
تا دیر نشده،باید چاره ای اندیشید و این نسل را که دارد از بین می رود؛ نجات داد. این سخنان تداعی صدا و فریاد مردی است که نیم قرن پیش از این در حسینیه ی ارشاد سخن گفت. دکترعلی شریعتی با صدای سوزناک و آتشین خود، کسی بود که از جان مایه گذاشت تا جوان آن دوران بیدار شود. او از امام علی و امام حسین و حضرت زینب گفت، اما به گونه ای دیگر. مصادیق زر و زور و تزویر را افشا و نمایندگان تیغ و طلا و تسبیح را رسوا کرد. و مثلث عرفان و برابری و آزادی را شعار خود ساخت. هر چند در نهایت، خود در سوزش شعله های کلامش سوخت تا نسلی روشنایی را تجربه کند.
امروز ما نیازمند یک شریعتی هستیم. یک شریعتی دیگری که بیاید و این نسل را از سرگردانی و افسردگی برهاند و راه رهایی را به او بیاموزاند. شمع امید این نسل نباید خاموش شود. باید همواره روشن بماند تا در پرتو آن، شمع ایمان و عشق و استقامت روشن گردد.
به تأسی از حافظ میگویم:
میان گریه می خندم که چون شمع اندر این مجلس/ زبان آتشینم هست لیکن در نمی گیرد