زهرا غفوری
عود با ثبت جهانی مُهر سرزمین زاینده خود برپیشانی زد و در این میان هرمزگان به عنوان سازنده دیرینه عود از این جهت جایگاه ویژه ای دارد و قشم به عنوان جزیره ای که سابقه هزاران ساله آن با تاریخ ایران عزیز گره خورده است و هنوز سد وبندهای دیرینه در این جزیره به مدد ساکنان آن می آیند وازکارگاهای لنج سازی آن فریادهای 2500ساله سفارش ساخت لنج برای شاهان هخامنشی به گوش می رسد ولی همچنان با همه بی مِهریها و بی توجهی ها به حیاتش ادامه می دهد، اما کارگاههای عود سازی آن اگرچه در برهه ای از بین رفتند، ولی ژن فعال و خوب مردم آن باز کارگاههای عود سازی آن را با هر مشقتی احیا کردند با بهترین ورژنها، مطمئن باش همین اتفاق هم بر کارگاههای لنج سازی و…خواهد افتاد. استاد محمد رفیع اشعری عود ساز برجسته ایرانی ساکن قشم ضمن استقبال از ثبت جهانی عود به نام موطن اصلی آن از بی تفاوتی های مسئولان در نادیده گرفتن این صنعت دستی واتفاق مهم و قابل تقدیر می گوید.به بهانه برگزاری آیین جشن لوح ثبت جهانی عود در منطقه آزاد قشم؛ گفت و گویی با ایشان انجام داده ایم که در زیر می خوانید:
رتبه درجه يک هنر…
لطفا خودتون رو معرفي بفرماييد؟
محمد رفيع اشعري متولد 1345 شهر قشم چهل سال مداوم به عود سازي اشتغال دارم و در اين مسير موفق به دريافت رتبه درجه يک هنر و همچنين کارآفرين برتر استان شده ام.
ميراث مادر…
از چه زماني به عود علاقه مند شديد و آيا خانواده در به وجود آمدن اين علاقه نقشي داشتند؟
از اقوام و آشنايان نسبي و سببي چند تن بودن که عود مي نواختند، ولي مي توانم بگويم اين هنر به نوعي ميراث مادري من است که به سبب علاقه آن بزرگوار به موسيقي و اينکه بيشتر اوقات از راديو کوچکي که داشت نواي موسيقي پخش مي شد و ناخود آگاه گوش من از کودکي با اين نواها آشنا شد. حتي در دوران ابتدايي و راهنمايي چند بار به خاطر نواختن ريتم روي ميز و خواندن آواز مشمول تذکر و توبيخ شدم!
کنجکاوي کودکانه يا علاقه اي ذاتي…
نخستين بار چه زماني عود به دست گرفتيد؟
عود را در عروسي ها دست نوازندگان ديده بودم ، يکبار که نوازنده اي، عود خود را گوشه اي گذاشته بود و مشغول استراحت و چاي خوردن بود با کنجکاوي کودکانه به سمت آن رفتم و خواستم عود را لمس کنم که متوجه شد و منو از محل به بيرون هدايت کردند!
عشق نهفته آشکار شد…
از نخستين تجربه جدي خود با عود بگوييد؟
دوره دبيرستان يکي از دوستانم عود داشت، يکبار با دوست ديگري به خانه ايشان رفتيم دوستم از صاحب عود پرسيد کار با اين دستگاه چگونه است و او توضيحاتي داد، سپس براي آوردن وسايل پذيرايي از اتاق خارج شد، دوست همراهم عود را برداشت و خواست با آن کار کند ولي موفق نشد، عود را از دوستم گرفتم و گوشه اي گذاشتم. خوب به خاطر دارم که انگار ندايي از درون به من گفت تو هم امتحان کن! عود را برداشتم و عليرغم اينکه دستگاه عود پرده بندي ندارد و جاي قرار گرفتن انگشت مشخص نيست با توضيح مختصر و ناتمام که صاحب عود داده بود و بيشتراز آن، به نظرم سابقه شنيداري که از نواهاي موسيقي در ذهنم بود، شروع به نواختن کردم ، همين موقع صاحب عود وارد اتاق شد و گفت مگر تا حالا عود زدي؟ گفتم نه! گفت تو اگر کار کني در اين کار موفق مي شوي! در واقع اين عشق به نوازندگي با عود و شنيدن مداوم نواهاي موسيقيايي بود که فهم موضوع را برايم آسان کرد به طوري که در نخستين تجربه واقعي عود نوازي، همين عشق و علاقه راهنماي من براي نواختن شد.ان زمان 17 ساله بودم.
نتيجه مخالفت پدر؛ تلفيق عشق و اراده…
چطور شد که به فکر ساخت عود افتاديد؟
آن روز که به خانه برگشتم لحظه نواختن عود را با خود چندين بار مرور کردم و تو گويي ميلي پنهان در من سرباز کرده و اراده ي نشو و نما داشت. پس از آن چندين بار به خانه دوستم رفتم ، تجربه عود نواختن برايم شيرين و خواستني بود، ولي با خود فکر کردم مبادا رفت و آمد زياد موجب مزاحمت براي خانواده دوستم شود. براي همين پيش پدرم رفتم و از ايشان خواستم برايم عود تهيه کند، پدرم موافقت نکرد. گفت خاندان ما مورد احترام و زيارت اطرافيان و آشنايان بوده و اشتغال به چنين کاري صحيح نيست.ولي خارج کردن فکر عود از ذهن من ديگر ممکن نبود. ناچار خودم شروع کردم به ساخت، طرح مورد نظر را روي کاغذ طراحي کردم و چون در ساخت سررشته اي نداشتم سعي کردم با استفاده از وسايل در دسترس کار را پياده کنم. طرح را روي قوطي حلبي اجرا کردم. براي تکه چوب سيم گير به چند نجاري مراجعه کردم، چيزي عايدم نشد، گرفته خاطر از يک نجاري بيرون آمده و براي عبور پا روي تپه خاک اره هايي که پشت نجاري بود و بارها از روي آن ها عبور کرده و از بوي مطبوع خاک اره و صداي خش خش ملايم آن لذت برده بودم گذاشتم؛ پايم به تکه اي در زير خاک اره ها برخورد کرد، نگاه کردم همان تکه اي بود که نياز داشتم. آنجا حس کردم نيرويي مرا پشتيباني مي کند. نکته ي ديگري که از ساخت عود حلبي به ياد دارم اين است که يک روز مشغول ساخت بودم يکي از اقوام مرا ديد و گفت چه کار مي کني؟ از ترس که به پدرم بگويد و سرزنشم کند، گفتم لانه کبوتر!
نخستين عود را ساختم، اين قسمت از مصاحبه استاد اشعري عود حلبي که روي ديوار نصب شده بود را نشان داد و گفت اين نخستين عودي است که ساختم .
ديگر عود مي نواختم، مشخص بود که پدرم ناراصي است، ولي عود مرا نشکست و بعدها که از بيراهه نرفتن من اطمينان حاصل کرد و از دوستان و آشنايان مي شنيد که از کار من به نيکي و با احترام ياد مي کنند، چند بار به کارگاهم آمد و درباره ساختن عود از من با ملايمت پرس و جو کرد. خيلي زود چند آهنگ زدم. استعداد شناخت صدا و تشخيص ريتم را هنوز هم به عنوان دو عامل مهم به هنرجو هاي خودم يادآوري مي کنم.
دوران فراق…
يکسره به عود سازي مشغول شديد يا درس را هم ادامه داديد؟
ديپلم گرفتم و پس از قبولي در کنکور براي ادامه تحصيل به مرکز تربيت معلم بندرعباس رفتم. دلتنگي من دوري از عود بود، آخر هفته ها هر گاه فرصت دست مي داد به عود نوازي مي پرداختيم. حالا ديگر پولي دستم آمده بود و مي توانستم عود بخرم ولي برايم اهميتي نداشت با همان عود حلبي کار مي کردم.
ابر و باد و مه و خورشيد…؛
تدريس در معدن عود ِ جزيره…
بعد از پايان دو سال دوره تربيت معلم به قشم برگشتم براي تدريس به روستاي گوري اعزام شدم، روستاهاي غرب جزيره معدن و محل عود بود؛ علي محبوب در سلخ، محمد فيل در گوري، علي مريشکال در دولاب و …
گِلي خوشبوي از دست محبوب …
در روستاي گوري عود قديمي علي محبوب به دستم رسيد و با عده اي از علاقمندان عود نوازي مي کرديم. يادم مي آيد عده اي از دبي آمده بودند از قطعاتي که نواختم خيلي خوششون آمد و حتي از نواختن بعضي قطعات سخت متعجب شدند. سوال کردند با چه عودي کار مي کني؟ گفتم: عود دست ساز حلبي! از من خواستند عود با حلب برايشان درست کنم اين کار را کردم، اين بار خلاقيت بيشتري به خرج دادم و با تجربه عود خودم، دسته هاي عود را کوتاه تر گرفتم، گفتند چرا با چوب نمي سازي؟ در فکر بودم و سرانجام با جعبه تخته اي چاي گلابي، عودي ساختم.
آشنايي با نوازنده چيره دست…
آيا در اين مسير به کساني که به صورت جدي راهنماي شما باشند هم برخورديد؟
علي رادمهر نوازنده چيره دست بندر خمير بود که با دوستم آشنايي داشت. يک روز دوستم در حضور او به من گفت برو عود عراقيت را بياور، علي ببيند! آقاي رادمهر تصور کرد واقعا عود عراقي دارم ( عود عراقي از انواع عودهاي مطرح عربي است.)
رفتم عود را آوردم کلي خنده و مزاح کردند و البته آقاي رادمهر حسابي تشويقم کرد و گفت استعداد خيلي خوبي داري که توانستي اين عود حلبي را بسازي.
يک نفر هم در بندر بود به نام يوسف آرمين در آشنايي با او با مفاهيم اوليه علم موسيقي آشنا شدم، به من جزوه داد و براي نخستين بار نواختن با نًت را تجربه کردم. نتوانستم از روي جزوه اجرا کنم با علي رادمهر صحبت کردم او بيشتر راهنمايي ام کرد و بعد از آن بود که توانستم چند کتاب بنوازم. رادمهر در استان يکتا بود! حتي در کشور هم در حوزه سبک ايراني عربي کم نظير و شايد بي نظير بود.
وقتي براي تلف نکردن! …
بعد از عود حلبي، چه وقت و چطور عود ساختيد؟
دوستي که نخستين بار در خانه اش انگشتانم با عود آشنا شد « عبدالحميد حسن زاده» برادر خوش ذوق تر از خود داشت که بعدها به رحمت خدا رفت. ابراهيم حسن زاده به واقع خلاق و اهل دل؛ خودش با چوب عودي ساخته بود.يک روز از او خواستم راه ساختن عود را به من ياد بدهد، گفت نمي تواني! من که پدرم نجار است دو سال طول کشيد تا اين را بسازم با اين حال قبول کرد قالب را در اختيار من بگذارد. دقت کردم ديدم قالب دو مشکل بزرگ دارد. عدم قرينگي و قرار گرفتن تکيه گاه در حفره، به مرحوم حسن زاده گقتم چطور عود را از قالب بيرون آوردي! گفت پس متوجه شدي! معلوم است استعداد خوبي داري، بله در مرز شکستن بيرون آوردم و حتي قسمتي هم آسيب ديد و با چسب، چسباندم.
من قبلا با حلب و تخته جعبه چاي گلابي عود ساخته بودم و به نوعي تجربه اوليه در اين باره داشتم. به هر رو من وقتي براي تلف کردن نداشتم و نمي خواستم دوسال براي ساخت وقت بگذارم. نشستم و فکر کردم، فکر و فکر!! نکته ساده و کاربردي به ذهنم رسيد، بازي هاي کودکي و خالي کردن درون «بيچه» ( عروسکي پلاستيکي) و پر کردن آن با گچ و ساختن قالب ، اين شد الهام ساخت عود در کمترين زمان ممکن، در همين زمان بود که عود رادمهر را براي تعمير آورده بودند قشم، امانت گرفتم ، ماسه دريا آوردم عود را لاي نايلون پوشاندم روي ماسه گذاشته کاملا شکلش روي ماسه نقش بست، خيلي ذوق کردم رويش گچ ريختم و نيم ساعت بعد قالب آماده شد. من در اين مسير متوجه شدم که اگر براي رسيدن به هدفي با عشق کار کني خدا راه پيش پايت مي گذارد…
در تکاپوي تکامل…
عود که ساختم با مشکلات کار آشنا شدم، عود مرا خريدند، يک نفر ديگر سفارش داد. کنجکاو و تشويق شدم. سال دوم تدريس به ديرستان منتقل شدم، آنجا با يکي از فرهنگيان قديمي آقاي صالحي همکار شدم. علاقه داشت و خودش پيشنهاد داد و کمک کرد کارگاه راه انداختيم در يکسال حدود سي عود ساختيم، همه فروش رفت.يکبار که پيش آرمين رفته بودم، گفت عود هايي که ساختي به دست من هم رسيده، خيلي خوب مي سازي! ولي خودم مي دانستم که هنوز اشکالاتي هست که بايد رفع کنم. متوجه شدم براي عود ساختن و ديگر آلات موسيقي، لازم است درباره رياضيات، هندسه، فيزيک صوت، مبحث صوت شناسي( آکو ستيک ) و… مطالعه داشته باشم. بايد علم خود را افزايش دهم در ادامه متوجه شدم قالب گچي دقيق قابل اندازه گيري نيست با چوب کار کردم با استفاده از هندسه قالب هايم را در تمام نقاط نيم دايره اندازه گرفتم، تقسيم هايي روي ترکه هاي پشت ساز اجرا کردم، متوجه شدم قالب سنگين و قابل دسترسي از داخل نيست؛ نيم دايره ها را کم کردم کار راحت ترو جهشي در کار حاصل شد به نظر خودم شاهکار انجام دادم.
آشنايي با عود نوازان پايتخت…
از وقتي که شروع به عود ساختن کردم، تعمير عود و ديگر سازها از نقاط مختلف به سويم سرازير شد، به ياد دارم؛ يک بار مرحوم عبدالصمد جابري که معلم بود، عود پدر خود را براي تعمير آورد گفت مي خواهم به دوستم سيد رضا خوانساريان همکار فرهنگي که از تهران آمده هديه کنم. دوستش فردا عازم تهران بود، شب تا صبح نخوابيدم و عود را تعمير کردم با دوستش به کارگاه آمدند از دستمزد پرسيدن گفتم مي خواهم استاد نريمان را در تهران ببينم. گفت من شاگرد او هستم. تابستان رفتيم استاد نريمان گفت:» خوشحال هستم از اينکه در ايران کسي عود مي سازد.» خيلي مرا تشويق به مداومت در کار کرد. چند سال بعد در يکي از سفرهايم به تهران با تقي عرفاتي شاگرد پسر محمدعلي العوادي عود ساز برجسته ي عراقيِ ايراني تبار آشنا شدم، از او خواستم عود استادش محمد علي العوادي مشهور به خان بابا را در اختيارم بگذارد، مي خواستم سطح کار خودم را با آن ها بسنجم؛ تقريبا نزديک به قالبي بود که خودم مي ساختم و متوجه شدم که راه را اشتباه نرفته ام، حتي نمونه من از جهاتي بيشتر منطبق با موازين بود. اين آشنايي ها برايم روحيه ساز و مشوق بود، به ويژه که استاد نريمان با يادآوري نقشه قديم ايران به من گفت:» زماني که نخستين بار عود توليد شده، همه اين نقاط در قلمرو ايران بوده و خاستگاه عود سرزمين مادري ما است،» ساخت عود از اين پس علاوه بر عشق و علاقه اي شخصي، ماموريتي شد براي اثبات هنر اجدادي .
همچنان در مسير يادگيري…
هيچ وقت قانع نبودم؛ هميشه قالب ها را مي ديدم و اشکالات را مي سنجيدم، هر عودي از هر جا براي تعمير به دستم مي رسيد، برايم معلمي مي شد و من مانند کار آموزي مشتاق آن را بررسي مي کردم و نکته هاي گرانبها ياد مي گرفتم. بعدها که اينترنت گسترش پيدا کرد، دسترسي به نمونه ها و محک کاراز اين طريق برايم آسان تر شد. علاقه ي زيادي به يادگيري و اصلاح و ارتقا سطح کارم داشتم. در سفري هم که براي تحقيق به ترکيه داشتم ( ترکيه يکي از مراکز مهم توليد عود در دنيا است.) قالب ها ، ابزارها و نمونه ها را ديدم و با کار خودم مقايسه کردم.
علاقمنداني از نقاط مختلف دنيا…
استاد سفارش ساخت از خارج کشور هم داشتيد؟
از چهل سال پيش تا کنون سازهاي بسياري در اندازه هاي مختلف براي اهالي جزيره، استان هرمزگان، استان هاي همجوار، ساير نقاط کشور، کشورهاي حاشيه خليج فارس، اروپايي و آمريکا ساخته ام.
سازمان منطقه آزاد و بي توجهي…
از ارتباط با سازمان منطقه آزاد براي ما و خوانندگان نداي هرمزگان بگوييد.
سازمان منطقه آازاد که بر پا شد روابط عمومي سازمان سفارش ساخت عود داد ، ساختم ،اظهار رضايت کردند و گفتند اگر خواسته اي داريد مطرح کنيد، گفتم مي خواهم کمک کنيد يک سفر به کشورهاي عربي داشته باشم و از نزديک کارگاه و نحوه کار آن ها را ببينم. اگر ممکن است مرا به سوريه بفرستيد، يک هفته بعد پاسخ منفي دادند!
در طول ساليان هر گاه جشنواره و برنامه اي بوده و دعوت کردند، همکاري کرديم، از ژاپن از کشورهاي عربي از خود ايران ميهمان داشتند ، البته که نقد هايي هم هست. يادم مي آيد جشنواره اي بود داوران دور اول را از تهران آورده بودند وآن ها خودشان به من مي گفتند اشعري خودت امتياز بده، ما که با سبک نواختن اينجا آشنايي نداريم،
اين رويه در همه دوره ها بود؛ کم ديدن و بي توجهي و بي اعتمادي به نيروي موجود و اتکا به بيرون.
برکِنار يا درکِنار…
از نظر مالي، رفاهي چه همراهي مي کنند؟
اين هم در دوره هاي مختلف متغير بوده، دوره اي بوده که گًل مساعدتشان پيشنهاد اختصاص قطعه هنرمندان براي پس از مرگ بوده!…
اين عودي که خاستگاهش ايران بوده و سال ها در اختيار عرب ها قرار داشته، حداکثر در 80 سال اخير با علاقه و پايمردي عده اي سوخته دل احيا شده است.
امثال اشعريِ نوعي با کم کردن رفاه زن و بچه با پرهيز از رفتن به سمت قاچاق که گفتند حرام است با پرهيز از رفتن به سمت واردات جنس هاي بُنجل ، پاي به ثمر نشستنش نشستند، هشدار که اين سطح از بي توجهي و کنار گود نشستن و فرياد لِنگش کن سر دادن، آدرس بد به آيندگان دادن است و نسلِ نسل هايي چنين سينه سوخته را از بيخ و بن مي سوزاند.
وقتي مي گوييد حمايت فقط در سخن نباشد که تکرار بي ثمر اين لفظ براي هنرمند تنها مانده دردناک است، آن وقت که بايد به فکر سود و سرمايه در بازار بوديم عاشق پيشگي کرديم و هم و غم خود را بر سر اين کار گذاشتيم و در وضعيت کنوني لاي رينگ زندگي دست تنها مانده ايم.
استاد تدريس در آموزش و پرورش را ادامه داديد؟ باز نشسته شديد؟
هفت سال از تدريسم گذشته بود که به سبب مشکلات شخصي؛ بيماري مادرم و نيااز ايشان به مراقبت ويژه، درخواست مرخصي دادم متاسفانه نپذيرفتند و ناچار خود را بازخريد کردم!
بيم و اميد…
چه سخني با مدير عامل جديد سازمان منطقهآزاد داريد؟
شنيده ام که ايشان چند سال در قشم تشريف داشتند و آشنايي خوبي دارند با مردم و عملگرا و جدي هستند، نه تنها براي شخص خودم، بلکه براي هنرمند که مانند کارمندان و کارگران تعاوني ندارند فکري براي مسکن اين قشر در همين دنيا بکنند. تا بيش از اين شرمنده خانواده هاي خودشان نباشند، از اين زمين آبا و اجدادي قطعه اي براي مسکن هنرمندان اختصاص بدهند به قيمتي که بتوانند اقساط پرداخت
کنند.
پي نوشت روزنامه؛ از جناب آقاي دکتر پيغامي مي خواهيم به مديران مرتبط خود به صورت جدي اين ماموريت را ابلاغ نمايند و به ياري خدا و تدبير ايشان حامل خبرهاي مسرت بخش در آينده نزديک باشيم.
از ثبت جهاني عود بگوييد؟
خب اين اتفاق مبارکي است، ثبت اين اثر به نام ما در راستاي هدفي بوده که در فراز و نشيب چهل سال گذشته از زماني که نخستين عود را با حلب ساختم تا کنون دنبال کردم و خوشحالم که سال هاست علاقمندان به اين هنر به جاي عود عربي، عود قشمي به دست مي گيرند. اميدوارم سازمان منطقه آزاد در دوره جديد بيش از پيش قدر کساني که براي اثبات اين روند تلاش کردند بداند و نکته اي که در همين روز برگزاري آيين هم موجب نگراني من و ديگر دوستان شد، نام بردن از ما چند نفر و قدرداني نکردن از عده اي ديگر از دوستان بود که دعوت شده بودند اما در مراسم توجهي به آنان نشد! اميدوارم که اين روش و ديگر نکات ناصحيح به بهترين شکل در آينده اصلاح شود، پيشاپيش از مديراني که فروتنانه نقد را مي شنوند، و به اصلاح روش هاي ناصحيح وتقويت هنر و هنرمند از راه صحيح همت مي کنند تشکر مي نمايم.
کلام آخر
زان يار دلنوازم شکريست با شکايت/ گر نکته داني عشقي بشنو تو اين حکايت
بي مزد بود و منت هر خدمتي که کردم / يارب مباد کس را مخدوم بي عنايت
رندان تشنه لب را آبي نمي دهد کس/ گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت …
دل همه عاشقان عزت و سربلندي وطن گرم … ممنون و خدا حافظ شما