دکتر صمیم ارزانی
سرمایه اجتماعی، این میراث نامرئی اما حیاتی، بر پایه همبستگی، اعتماد متقابل و مشارکت جمعی بنا شده است. تاریخ نشان میدهد که توسعهی پایدار تنها زمانی محقق میشود که سیاستها با نیازهای واقعی شهروندان همراستا باشند و دولت به مطالبات شهروندان پاسخ دهد.
تجربههای اخیر در مدیریت کشور، نشانههایی از یک تحول امیدوارکننده را به همراه داشتهاند. امروز دیگر صحبت از رویکردی است که در آن وفاق ملی نه شعاری تبلیغاتی، بلکه راهبردی کلیدی در برنامهریزی و سیاستگذاری دولت به شمار میآید. دولتمردانی که تلاش میکنند از طریق ایجاد کانالهای ارتباطی مستمر، صدای مردم را بشنوند و دغدغهها و آرزوهای آنان را در فرآیند تصمیمسازی لحاظ کنند، در واقع در حال بنیانگذاری دوبارهی اعتماد اجتماعی هستند.
نمونههایی از این رویکرد را میتوان در تشکیل شوراهای مردمی برای ارتباط با مدیران دولتی، بهرهگیری از ظرفیتهای دیجیتال برای دریافت بازخوردهای جامعه، و اصلاح سیاستهای اداری بر پایهی نقدهای کارشناسی و مردمی مشاهده کرد. وقتی مدیران بهجای اتخاذ تصمیمات یکجانبه و از بالا به پایین، درهای اتاقهای فکر را به روی نخبگان و نمایندگان اصناف میگشایند و رضایت شهروندان را در اولویت قرار میدهند، سرمایه اجتماعی بهتدریج بازسازی میشود. این همان مسیری است که میتواند مای نا امید را به مای توانمند بدل کند.
با این حال، شنیدن صدای مردم تنها نیمی از راه است. آنچه وفاق ملی را از سطح گفتار به عرصهی عمل میکشاند، ترتیب اثر دادن به خواستههای عمومی است. زمانی که مطالبات معلمان، دغدغههای پرستاران، یا اعتراضهای شهروندان نسبت به آلودگی هوا نه در گزارشها بایگانی شود، بلکه به برنامههای عملیاتی و بودجههای مشخص تبدیل گردد، مردم باور خواهند کرد که حضورشان در تعیین سیاست های دولت مؤثر است. این باور، همان نیروی محرکهای است که مشارکت عمومی را افزایش میدهد و هزینههای اجرای پروژههای ملی را کاهش میبخشد.
ایران امروز بیش از هر زمان دیگری به تقویت همدلی و همبستگی نیاز دارد. سرمایه اجتماعی، حاصل صداقت مدیران در گفتار و کردار، شفافیت در عملکرد، و پاسخگویی نسبت به وعدههاست. زمانی که شهروندان ببینند صدای آنها نه تنها شنیده میشود، بلکه در تغییرات مدیریتی نیز تأثیرگذار است، خود را جزئی از فرآیند توسعه خواهند دانست و برای حفظ این مشارکت، مسئولیتپذیری بیشتری از خود نشان خواهند داد. این چرخهی مثبت، اعتماد را تقویت کرده و بستری فراهم میآورد که در آن منافع فردی و جمعی در یک مسیر حرکت کنند.
امید آن میرود که این روند نوپا که نشانههای آن در تعاملات اخیر دولت و مردم دیده میشود، به الگویی پایدار و نهادینه تبدیل گردد. توسعهی ایران تنها در صورتی محقق خواهد شد که همهی اقشار جامعه، از کارگر تا استاد دانشگاه، از کشاورز تا مدیران ارشد، خود را در آیندهی کشور سهیم بدانند. این سهیم بودن، نه با شعار، بلکه با اقداماتی عینی و احترامی واقعی به مردم ممکن خواهد شد.
دکتر پزشکیان با تأکید بر گفتمان وفاق، نشان داده است که میتوان از بلندگوهای یکطرفه بهسوی گفتوگوهای سازنده دو طرفه گام برداشت. اکنون زمان آن فرارسیده که این گفتوگوها به خروجیهای ملموس در زندگی روزمرهی مردم تبدیل شود.روزی را تصور کنید که هر ایرانی به این باور برسد که میتواند نقشی مؤثر در ساختن آیندهی میهنش ایفا کند. این آرمان دستنیافتنی نیست؛ بهشرط آنکه درک کنیم سرمایه اجتماعی، گرانبهاترین ثروت ملی ماست. وفاق و همدلی زمانی معنا مییابند که مردم نه مخاطبانی منفعل، بلکه بازیگرانی فعال در میدان توسعه باشند. آیندهی ایران در گرو این همکاری تاریخی است.