ندای هرمزگان – عباس فضلی
مارکز مي گويد: نوشتن را کاملا اتفاقي شروع کردم، شايد به اين منظور که مي خواستم به دوستي ثابت کنم. نسل من مي تواند نويسندگاني خلق کند؛ اما بعد در اين دام افتادم که ديدم در اين دنيا چيزي را به اندازه ي نوشتن دوست ندارم.(خودِ نوشتن، احمد اخوت ص 13) چنان که وودي آلن در زندگي حرفه اي خود روزانه پانزده ساعت مي نوشت. او از نوشتن لذت مي برده است. خودش در جايي گفته که هيچ چيز براي من لذتبخشتر از باز کردن يک بسته کاغذ سفيد و نوشتن و پر کردن تمام صفحات آن نيست.(فصلنامه سينما و ادبيات شماره 72 ص8)
من هم از نوشتن لذت مي برم. نوشتن براي من نوعي نشاط و خرسندي دروني به ارمغان مي آورد. هنگام نوشتن تمام احساساتم را روي کاغذ مي ريزم. يعني با اراده اي آزاد و خود خواسته مطلبي را مي نگارم. حتي در نوشتن خاطرات هم تا يک حس غريبي سراغم نيايد؛ قلم و کاغذ را به دست نمي گيرم. هر گاه در تنهايي خودم و يا هنگام مطالعه کردن نکته اي به ذهنم بيايد آن را روي برگه اي يادداشت کرده و پس از مدتي به ويرايش آن مي پردازم. اگر نياز به منبع داشته باشد از کتاب هاي کتابخانه ام کمک مي گيرم يا در اينترنت جستجو مي کنم. جالب است بدانيد واژه ي مطلب که اين همه در زبان فارسي رايج است به معناي طلب و جستجوي چيزي است. در هر صورت، پس از آن تا مطالب پخته نشود از آن ها دست برنمي دارم. درمطالعه کردن هم همين رويه را دنبال مي کنم تا موضوعي برايم جذابيت نداشته باشد، سراغ کتاب نمي روم. البته براي مطالعات عادي و روزمره از کتابخانه ي خود يا محل کار کتابي را اتنخاب و يا حتي از فضاي مجازي مقاله اي براي خواندن کپي مي کنم.
گاه پرسشي ذهنم را به خود مشغول مي سازد و براي پاسخ اش به منابع رجوع مي کنم. مثلا چند ماه پيش با خود گفتم اين حديثي که از پيامبر اسلام(ص) نقل شده که اکثر اهل الجنه البله – بيشتر ساکنان بهشت از نادانند – به چه معناست؟ يعني مراد از ابله در اين روايت چيست؟ چون مشغول مطالعه مثنوي معنوي بودم ترجيح دادم پاسخ پرسش را از زبان مولوي دريافت کنم لذا به آثار مولانا مراجعه نموده و پنج نظر را جمع آوري کردم و در پايان به اين نتيجه رسيدم که مراد از ابله در حديث فوق برخلاف نگاه اوليه نادان نيست بلکه منظور اين است که بهشتيان براي رسيدن به خواسته هاي خود به هر وسيله اي متوسل نمي شوند. آن ها اهل کلک و دوز و زد و بند نيستند. چرا که رستگاري آخرت در گرو راستکاري دنيوي است. پس از تحقيق پيرامون حديث مذکور دريافتم که اهل بهشت انسان هاي ساده و صادقي هستند. البته در برداشت ديگري آمده است که روزي همسر مولانا از او خواست که در باره ي اين حديث توضيح دهد. در مقام پاسخ گفت: مراد اين است که آرزومندان بهشت چه قدر ابلهند که از بهشت فقط حوريان و خوراکي هاي و باغ و ميوه طلب مي کنند. حال آن که مراد از بهشت ديدار دوست است. در مثنوي نيز در داستان روستايي به اين نکته اشاره مي کند و مي گويد:
من غريبم از بيابان آمدم
بر اميد لطف سلطان آمدم
بوي لطف او بيابان ها گرفت
ذره هاي ريگ هم جان ها گرفت
تا بدينجا بهر دينار آمدم
چون رسيدم مست ديدار آمدم
بعد از آن، مثال هاي مختلفي مي زند که فردي در پي امري ساده بوده و به گنجي دسترسي پيدا مي کند
بهر نان شخصي سوي نانبا دويد
داد جان چون حسن نانبا را بديد
بهر فرجه شد يکي تا گلستان
فرجه ي او شد جمال باغبان
همچو اعرابي که آب از چه کشيد
آب حيوان از رخ يوسف چشيد
رفت موسي کاتش آرد او به دست
آتشي ديد او که از آتش برست
جست عيسي تا رهد از دشمنان
بردش آن جستن به چارم آسمان
دام آدم خوشه ي گندم شده
تا وجودش خوشه ي مردم شده
اينها نمونه هاي ابلهي و سادگي ابناي بشر است که آن ها را از کجا به کجا برده است. به قول کي ير کگارد دچار تحول جهشي شده اند. بنابراين ابله نه به معناي ناداني است بلکه معناي وسيع تري دارد که مبين تغييرات و تحولات دروني آدمي است. بهشت هر کس به اندازه همت اوست.
سرنوشت پيامبران و اولياي الهي اينگونه بوده است. ايثار و فداکاري هاي آن ها از همين رنگ است. بنابر اين يک پرسش مي تواند ما را به جهاني از معنا آشنا کند. شرط رسيدن و دريافتن اين معاني، پژوهش و پاسخ به آن پرسش است. هايدگر مي گفت تقواي عقل، پرسشگري است. ما در قالب پرسش ها و پاسخ هاست که جهان مان وسيع مي شود. چون جهان در اصل جهان انديشه هاست. و انديشه امري دروني بوده و از کنجکاوي آدمي سرچشمه مي گيرد. يعني پرسش و پاسخ از درون مي جوشد. و از جوشش آن ديگران هم سيراب مي شوند. از همين نکته مي توان دريافت که پيامبران هم رسالتشان از يک جوشش دروني آغاز شده و بعد به بيرون سرايت کرده است. يعني نبي اول خود را ساخته و بعد به هدايت مردم پرداخته است. يعني توسعه وجودي پيدا کرده و ديگران از آن بهره گرفته اند. يکي از آثار جوشش دروني، هدايت بيروني است.
بعد از آن که اين تحقيق را به اتمام رساندم، سؤال ديگري ذهنم را به خود مشغول کرد. که مراد از حوريان بهشتي چيست؟ آيا زناني هستند که با آن ها رفتار جنسي مي شود؟ اگر اين گونه باشد پس چه فرقي بين اين جهان و جهان آخرت است. از ملاصدرا خوانده بودم که جهان ديگر نشئه ي متفاوتي دارد و با ساز و کار اين جهان به کلي فرق مي کند. با رجوع به منابع مختلف مطالبي تهيه کردم تا اين که در يک کتابفروشي به کتابي برخوردم که يک مقاله اش در باره ي حوريان است. کتاب را خريداري کرده و نوشته ام را تکميل کردم. و مقاله ي «حوريان بهشتي» را نوشتم و دريافتم آن تصور ساده اي که ما در باره ي آن ها داريم غلط است. در بهشت رفتار جنسي وجود ندارد و مراد از حوريان و زيبارويان همانا جلوه هاي زيباي حق است که در اين قالب بيان شده است. و مراد از زوّجناهم بحورعين در قرآن، همدم شدن با تجليات الهي است. نه ازدواج کردن.