مردی به درِ منزل یکی از همسایگانش که مشاور حقوقی یک شرکت بزرگ تجاری بود رفت و گفت: ای مرد همسایه، من چندی پیش از تنی چند مبلغی پول قرض گرفتم تا با آن تهیه غذا راه بیندازم و پس از مدتی از سود حاصله قرض خود را ادا کنم اما راه اندازی تهیه غذا مصادف با شیوع کرونا شد و در امر تهیه غذا شکست خوردم. اکنون مدتی است طلبکارها تماس می گیرند یا به در منزل مراجعه می کنند و پول خود را می خواهند و حتی یکی از آنها دیشب گفت اگر تا فردا پول او را ندهم مرا تبدیل به پول می کند. وی افزود: به نظر شما چه کنم که رضایت بدهند و دست از سر من بردارند تا اوضاع بهتر شود و بتوانم قرضم را پس بدهم؟ مرد همسایه فکری کرد و گفت: برای آن که طلبکارها برای مدتی دست از سرت بردارند و طلب خود را مطالبه نکنند، روش اُسکلیسم را در پی بگیر. مرد بدهکار گفت: یعنی چطوری؟ مرد همسایه گفت: هر گاه طلبکاری برای مطالبه طلب خود سراغت آمد به وی بگو: عدم الوجدان لایدلّ علی عدم الوجود و هر چه تکرار کردند تو هم این جمله را که یک قاعده فلسفی است تکرار کن. بدین ترتیب آنها تصور می کنند تو از فرط مشکلات اسکل شده ای و برای مدتی دست از سرت برمیدارند.مرد بدهکار از مرد همسایه تشکر کرد و رفت و چند روز بعد بار دیگر به درِ منزل وی رفت.مرد همسایه در را باز کرد و گفت: خب،چطور شد؟مرد بدهکار گفت: عدم الوجدان لایدلّ علی عدم الوجود. مرد همسایه گفت: خیلی خب، این را که من خودم یادت دادم.بگو ببینم نتیجه ای داد یا نه؟ مرد بدهکار گفت: عدم الوجدان لایدلّ علی عدم الوجود. مرد همسایه گفت: اُسکل بازی را کنار بگذار. بگو چطور شد؟ مرد بدهکار گفت: عدم الوجدان لایدلّ علی عدم الوجود و رفت.
گفتنی است مرد همسایه هنوز نفهمیده که مرد بدهکار واقعاً اُسکل شده یا برای آن که پول شارژ را ندهد خود را به اسکل بازی زده است.
نوشته ی: امید مهدی نژاد