یادداشتی بر دومین اپیزود فیلم قصه های کیش؛
سید یوسف قریشی
چندی پیش در روز شنبه مورخ سوم مهرماه یکهزاروچهارصد مطلبی در همین روزنامه و تحت عنوان یادداشتی بر اولین اپیزود فیلم قصه های کیش یعنی «کشتی یونانی» از من به چاپ رسید.حال در ادامه ی همین روند اپیزود دوم این فیلم یعنی»سفارش» ساخته ی ابولفضل جلیلی را بررسی خواهیم نمود.شاید قبل از هرچیز، سزاوار آن است که ابتدا موضع خودرا به بوضوح با قصه مشخص نماییم، چرا که بنظر «سفارش» در حد و قواره ی این فیلم خوب برنیامده و تدریجا جای یک به یک قصه ها و فیلمسازان نیمه راه و غایب گشته ی فیلم را بر سر سفره ی ذهن مخاطب خالی نگاه میدارد.فیلم با یک اثر خارق العاده و قصه ای بسیار خلاقانه از ناصر تقوایی آغاز گشته و توقعات را تا حد ممکن بالا میبرد، نوبت به قصه ی ابوالفضل جلیلی رسیده و به ناگاه همه چیز دچار یک شوک تدریجی میشود.اگرچه محسن مخملباف(در اپیزود سوم) با قصه ی رنگ و بو دار و خلاقانه اش باری دیگر معادله را به نفع فیلم برمیگرداند، ولی در هر حال بازهم میتوان ادعا نمود که اگرچه ساخته ی جلیلی به خودی خود اپیزود بدی نیست اما خب اینجا در حد واندازه های دو قصه ی دیگر عمل نکرده و نتیجتا معدل فیلم را پایین می آورد. القصه؛به سراغ خود فیلم برویم. داستان فیلم، قصه ی جوان حدودا بیست ساله ی کردی به نام حافظ پاکدل است که از مریوان برای کار به جزیره ی کیش آمده است.او موفق میشود تا در قسمت بارگیری تانکرهای حمل سوخت شغلی دست و پا کند و از آنجا که جوان زرنگی است، سعی میکند تا باقی مانده ی وقت خود را نیز به ماهی گیری و چند کار دیگر مشغول شود و از تمام آنها کسب درامد کند.سرانجام پول های خود را جمع کرده و برای عروسی خواهرش انگشتری میخرد و به مریوان میفرستد.قبل از هر چیز لازم است بدانیم که اساسا میزان شناخت جلیلی از جنوب ایران را نمیشود با میزان شناخت تقوایی مقایسه کرد،چرا که دومی خودش جنوبی است و این شناخت در تار و پود مستحکم فضای قصه اش نیز کاملا روشن است؛ مشخصا جلیلی(متولد شهرستان ساوه) از حال وهوا و آدمهای جنوبی دورتر بوده و البته نکته ی حائز اهمیت آن است که فیلمساز خودش زودتر و بهتر از ما به اهمیت درک این مسئله پی برده است و به همین خاطر هم آدم قصه ی جلیلی (یک جوان مریوانی)و هم دوربین او این فاصله را به صورت خوداگاه حفظ میکند.این نکته دارای اهمیت بسیاری است و چنانچه فیلمساز به بهانه ی آنکه قصه اش در کیش اتفاق می افتد درصدد دراوردن ادای یک داستان با آدمهای جنوبی برمی آمد کار بشدت برای فیلم زار میشد.اما خب جلیلی مشخصا در گام اول باهوش عمل کرده و به سراغ شخصیتی رفته که بمانند خود او،در خطه ی جنوب تنهاست؛فیلمسازی که میخواهد هزاران کیلومتر آنطرف تر از خانه اش فیلمی بسازد و جوانی که میخواهد هزاران کیلومتر دور تر از کاشانه اش در جنوبی ترین نقطه ی ایران یک زندگی برای خود دست و پا کند.چند دقیقه ی ابتدایی فیلم همه چیز همینقدر درست و حسابی است اما خب بعضی قصه ها مثل آدمها هستند،اگر بخواهند «درست» ادامه بدهند سرانجام همه چیز حوصله سربر و بی رمق میشود.دوربین جلیلی فاصله ی چه بسا به اندازه اش را با آدم قصه تا پایان حفظ میکند و با او غریبه میماند،حتی زمانی که رفته رفته دیگر خود جوان نیز در حال عادت کردن به زندگی در جنوب است دوربین قصد کوتاه آمدن ندارد و تا پایان نیز یخش آب نمیشود.نتیجتا ماندن عناصر فیلم بر روی مواضع اولیه شان باعث یک گسست در روند روایت قصه میشود.یعنی به همان میزان که در دقایق ابتدایی فیلم همه چیز به اندازه و خوب است، با جلو رفتن داستان و با همان متر و معیار ها تدریجا همه چیز خسته کننده و راکد میشود؛ ریاضی فیلم با داستان و آدمهایش راه نیامده و پیشرفتی نمیکند و نتیجتا رکود، روایت را ورشکست میسازد.باهمه ی این تفاسیر همانطور که پیش تر نیز گفته شد، «سفارش» را به خودی خود نمیتوان فیلم بدی دانست، چراکه فیلمساز حداقل موفق شده است تا با شرایط موجود در فضای تولیدی اثر دست به یک هارمونی منطقی در روایت قصه اش بزند و اگرچه رکود برای یک قصه اتفاقی بسیار تلخ و فراموش ناشدنی است اما آشکارا بر فاجعه ی سردرگمی و استیصال ارجح است.همچنین فیلمسازان بی تجربه تر به طور معمول در این نوع فضاها برای پوشاندن صورت مسئله دست به اضافه کاری زده و تنها همه چیز را خراب تر میکنند؛ ساختمان اثر جلیلی دست کم از یک «کم کاری»رنج میبرد و این مسئله به خودی خود چه بسا نکته ای مثبت و حائز اهمیت باشد، چرا که مخاطب حداقل قادر به آنست تاجاهای خالی را خودش با چیزهایی بسازد و پُرشان کند. الاایحال با انصراف فیلمسازان بزرگی چون کیارستمی و بیضایی از این پروژه فرصت خوبی نصیب ابوالفضل جلیلی شد تا «سفارش» را به عنوان یکی از سه اپیزود نهایی قصه های کیش ارائه دهد؛ اما شاید هم به نوعی به همان میزان که جای آنهارا تصاحب میکند، باعث بیشتر به چشم آمدن غیبت آنان نیز باشد.امید است که در آینده ای نه چندان دور یادداشتی در مورد اپیزود سوم و پایانی قصه های کیش (در؛ ساخته ی محسن مخملباف) نیز به نگارش درآمده و بر آن باشیم تا به اختصار و در همین مقال بررسی یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران را به پایان برسانیم.