طنز نوروزی روستا
نوشته ی: راشدانصاری (خالوراشد)
ایام تعطیلات نوروز ، در نوروزآباد مسابقه ی عروسی برگزار می شود. چهارجانبه، شش جانبه و… رقابت سخت و نفس گیر است. شبیه جام جهانی فوتبال. ان شاالله تا باد چنین بادا!
هر گاه در روستای ما دیدید زن ها و دخترها و پیرزن ها، دسته دسته در کوچه در حال دویدن به یک سمت هستند و همزمان جیغ و داد می زنند ، و در حین دویدن مشاهده کردید برخی یک کفش به پا و عده ای با پای برهنه هستند ، تعدادی بچه به بغل ، با چادر و بی چادر در حال دویدن هستند ،هرگز فکر نکنید خانه ی کسی آتش گرفته است! یا فکر نکنید مسابقه ی دو همگانی یا دو ۱۱۰ متر بامانع است! خیر ، در آن لحظه ی تاریخی و حساس بدانید و آگاه باشید که عروس خانمی را از آرایشگاه آورده اند. و طبق قانون یکی یکی از دخترخانم های روستا به اتفاق مادرها و مادربزگ های شان(اگر در قید حیات باشند و یا نیم نفسی داشته باشند) باید بروند و عروس را به طور دقیق ببینند، بررسی کنند و نظر کارشناسی بدهند!
بحث نگاه کردن به عروس، از اوجب واجبات است. دخترها و مادرها و مادربزرگ ها به جِد پیگیر این قضیه هستند و جزو مطالبات و حقوق حَقه ی خود می دانند و تحت هیچ شرایطی از این یک مورد کوتاه نمی آیند. بحث حضور بانوان در ورزشگاه ها ، قضیه ی ممنوعیت کاندیداتوری بانوان برای پست ریاست جمهوری ، موضوع دیه زن و…و…، یعنی کشک ، اصلا مهم نیست. ولی محرومیت از دیدن ِ عروس هرگز …هیچ شوهری جرات ندارد(اصلا در این گونه موارد شوهر کیلوی چند است!) همسر خود را از این حقوق قانونی و طبیعی اش محروم کند.
بگو مهریه ات را ببخش، می بخشد، بگو فقط سالی یک بار به مادرت سربزن، می گوید چشم، بگو حق نداری بروی بازار برای خرید، می گوید باشه عزیزم، بگو غذا نخور، می گوید چشم، بگو از نفقه محرومی، با خنده می گوید،بی خیال! اما عمرا یک بانوی نوروزآبادی را تهدید نکنید که اجازه نداری عروس ِ از آرایشگاه برگشته را ببینی. در آن صورت روزگارت تیره و تار خواهد شد.
تازه می گویند تعطیلات نوروز سال گذشته، زنی در حال نماز خواندن ،همین که صدای بوق ماشین عروس را می شنود ،درجا نمازش را نیمه کاره رها می کند و مثل موشک می رود سمت خانه ی عروس. از این مهم تر ، زنی در حال آرایش و میکاپ خودش بوده که خبردار می شود عروس خانم را از آرایشگاه آورده اند، آرایشش را نیمه تمام رها کرده و دویده!
جالب است به محضی که از زیارت و طواف عروس خانم برگشتند، یکی می گوید: اَبروش اَه اَه…” آن یکی می گوید:” تاجش رو دیدین؟ زشتتتتت!” . دیگری می گوید:” خط چشمش،وای نگو که مردم”. مادری با طعنه می گوید:” منم از این عروسه خوشگل ترم!”. دختر کوچولویی می گوید:” جورابش ولی خوشگل بود!” . خانمی می گوید:” مگه آرایشگاه قحطی بوده که بردنش فلان آرایشگاه!”و:”عروس کلعلی از عروس محسنو خوشگل تر بود!”و…
یکی نیست بگوید پدرآمرزیده ها ، عروس زشت باشد، پیرباشد، کورباشد، کوفت و زهرمارباشد، چه ربطی به من و شما دارد؟!
البته تنوع فرهنگی در ایران فراوان است. روستای ما از فرهنگی غنی و تاریخی کهن برخوردار است.ضمن این که یک سری آداب و رسوم، تازه سر و کله شان پیدا شده!
به هرحال هرمنطقه ای رسم و رسومات خاص خودش را دارد.
در نوروزآباد مراسم عروسی هایش در کل کشور منحصر به فرد است. اگر موارد بالا مربوط به بانوان محترمه بود ، حالا بشنوید دوکلمه ای هم از پدر عروس! ببخشید منظورم همان آقایان است.به عنوان مثال اگر در شب حنابندان ، یک کامیون تخم مرغ جلوی خانه ی دادماد پارک بود ، و کارگرها مشغول پیاده کردن ِ کارتن های تخم مرغ بودند؛ فکر نکنید قصد دارند شام به کل اهالی تخم مرغ
بدهند.
فکر نکنید این تخم مرغ ها قرار است در انبار احتکار کنند. فکر نکنید قرار است تخم ها جوجه شوند و آخر پاییز جوجه ها را بشمارند؟! خیلی خوب نیازی نیست این همه فکر کنید، می ترسم فکر دان تان عیب بردارد! تک تک این تخم مرغ های سالم و گندیده باید به سر و صورت و شکم و کمر و سینه (جای دیگری هم مانده است؟!) ،داماد بی چاره بخورد. می پرسیدچرا این همه تخم مرغ؟ مثلا یکی دو عدد برای چشم زخم کافی است.خب، این موضوع ثابت می کند که شما در جریان نیستید جانم. جریان از این قرار است که آقاداماد شیطان ما قبلا به تک تک دامادهای قبلی روستا تخم مرغ زده است،و بی شک به تک تک دامادهای بعدی هم تخم مرغ خواهد زد! پس به همه ی پسرها و مردان روستا بدهکار است!
پیشنهاد می کنم نام شب حنابندان را به “ شب ِ تخمی!”یعنی تخم مرغی تغییردهند.
آن قدر تخم مرغ روی سر و صورت و بدن داماد می شکانند که طفلک تا یک ماه بوی مرغ و تخم مرغ گندیده می دهد!
خانه ی عروس و داماد تا مدت ها بوی مرغداری می دهد.لباس داماد و خود ِ داماد را باید به مدت یک هفته در تشت بزرگی از بتادین بخیسانند! بی چاره عروسی که اوایل زندگی زناشویی خود بایستی ماسک به صورت در یک مرغداری زندگی کند!