عجالتاً و حتماً باید بگویم که محمدعلی بهمنی همراه با حسین منزوی و سیمین بهبهانی سه چهره ی اثرگذار و البته ماندگار شعر معاصر فارسی در شاخه ی غزل است و گمان نمیکنم در مقام ارزش گذاری، طرح تقّدم و تاخّر آنها نسبت به هم، امتیاز قابل توجهی متوجه یکی نسبت به دو دیگری کند. چیزی که به غزل بهمنی تعالی میدهد، قبل از هر چیز روانی شعر اوست؛ روانی هم در بعد معنا و درون مایه و هم در بعد ساز و کار واژگان و ساخت شعر.
به طور کلی سرمایه ی معنوی شاعر، احساسات و عواطف ساده و صمیمی و سیال و آغشته به عشقی غمناک است که از آینه ذهن منسجم و تربیت شده ی او انعکاس مییابد. در این راستا شاعر از لطایف و ظرایف و ظرفیتهای زبان کوچه و بازار به خوبی سود میبرد و گفت و گفتمان خود را در ساختی ساده، پاکیزه و خوش تراش به مخاطب هدیه میدهد.
این ویژگیها به خصوص اکثر جوانانی را که پا در جاده ی شعر و شاعری میگذارند، تحت تأثیر قرار داده و به خود شیفته کرده و از این حیث بهمنی موفقتر از سیمین و منزوی بوده است.
غزلهای او چراغ راه بسیاری از نوآمدگان بوده و هست و بسیاری از سرآمدان غزل معاصر فارسی مدیون او و غزل اویند. اما دور از نظر هم نمیماند که غفلت شاعر از ظرفیتها و قابلیتهای ناشناخته ی غزل و عدم توجه و تلاش برای کشف و توسعه ی مداوم این امکانات، شعر او را از بالیدن مدام محروم داشته و آثار او را – آثاری را که در طی چند دهه ارائه شده است – در یک سطح باقی گذاشته است؛ دریغی که او بر خود و بر غزل فارسی روا داشته است، اما این گناهی نابخشودنی نیست و قرار هم نیست که کوفتن و هموار کردن و رفتن همه ی راه را شاعری و فقط یک شاعر به انجام برساند. محمدعلی بهمنی و شعر، دین خود را نسبت به هم ادا کردهاند؛ سعادتی که شامل حال هر کسی نمیشود.
پژک صفری