مهدی میرابی/نویسنده و روزنامه نگار
هميشه و بعد از بارندگيهاي سرسام آور و کوبنده، شاهد خرابيهاي زيادي در يکايک نقاط ايران هستيم و چنين وضع اسفناک و دلخراشي مختص فلان روستا و شهر نيست، در کنار قشر تحتاني و ضعيف جامعه که در صف اول بلاهاي طبيعي قرار دارند و هيچ گاه هم آنطور که بايد حمايت نشدهاند، تخريب اموال عمومي به ويژه پلها و جادهها به نابسامانيهاي بيشترِ شهر دامن ميزند لطمههاي رواني و اقتصادياش فراوان است.
شهر ميناب که سال پيش رنگ يک قطره باران را به خود نديد؛ امسال و در اولين بارندگي آنچنان از اين نعمت الهي بهرمند شد که توان رويارويي با آن را نداشت. متأسفانه بسان سال 98 روستاهايي نظير تُمبک که در مسير رودخانه بودند بار ديگر تخريب شدند اما مورد نادر و تأسفبارترِ ماجرا، تخريب و خرابيِ بخشي از پل بسيج ميناب است. کساني که در اين شهر ساکنهستند خوب ميدانند که وجود اين پل براي مردم چقدر حياتي و ضروري است و عدم تردد به هر دليلي هجمهاي از دردسرها و مشکلات را به همراه دارد و خود علت به وجود آمدن خرابيهاي ديگر هم ميشود!
ميناب داراي دو پل است که نيمي از شهر را به نيم ديگر شهر متصل ميکند. در دههي هشتاد وقتي مسئولين دريافتند که پل اولي و قديمي ديگر کفاف اين جمعيت و توان اين حجم از تردد(به ويژه ماشينهاي سنگين) را ندارد به ساخت و ايجاد پل ديگري مبادرت ورزيدند.
طي جلسه شوراي برنامهريزي و توسعه استان، طرح ايجاد پل تصويب ميشود و بنا به هزينه بالاي ساخت، اداره کل راه و ترابري استان، متوليِ ساخت آن ميشود. بر اساس منابع موثق که بنده مطلع شدهام طرح اولي و ابتدايي پل بر اساس نظر کارشناسان و ارزيابي دقيقِ مسير (که طولاني بوده) به خوبي انجام ميگيرد اما در عمل و هنگام اجرا، پل مطابق طرح ساخته و به بهره برداري نميرسد. از پايههاي پل زده ميشود و تعداد دهانههايش را کم ميکنند و به جايش خاک ريز درست ميکنند! با اين اقدام دامنه و مسير پل کوتاه ميشود و اين فضا تحمل حجم بالاي آب را نميکند و آب به روي پل روانه ميشود و باعث تخريب سطح روبنايياش ميشود. حال بايد مديران اداره کل راه و ترابري پاسخگو باشند که چرا اين اقدام نابخردانهصورت گرفته است؟! مگر آنها سيل سال 71 را نديدند؟! پلِ به ظاهر پيرِ اولي که تولدش به قبل انقلاب بر ميگردد تحمل آن سيل هولناک را داشت، اما پلي که سن و سال جواني دارد و هنوز دو دهه از عمرش سپري نشده و دستاورد بچههاي بعد از انقلاب است در برابر حجم آبي نه به آن وسعت ناتوان و فرسوده ميشود!
بيترديد پل دوم را بايد از هر حيث ايمنتر و با استحکام بسيار بالا و مطابق استانداردهاي بينالمللي ميساختند. زيرا اولاً پل اولي به علت عمر بالايش ممکن است هر آن آسيبي (ولو جزئي) پيدا کند و تردد را تا مدتها دچار تعليق کند. ثانياً پل دوم (چون به جاده کمربندي ختم ميشود) محل تردد ماشينهاي فوق سنگين است، بنابراين فشار بيشتري بايد تحمل کند. ثالثاً تجربهي سيل سال 71 اين درس را به همه از جمله مسئولين داد که در ساخت سازهها هوشياريِ دقيقي به خرج دهند. با همهي اين تفاسير علت اينکه چرا در هنگام ساخت، چند تا از پايههاي پل را کم ميکنند چه توجيهي دارد؟!
از قرار معلوم جسم پل آسيب نديده و سازههايش سرجايش هستند، خب تخريبي در اين حد و اندازه هشداري جدي است براي مديران اداره راه و همينطور استانداري که چارهاي بجويند و در کوتاهترين زمان ضمن بازسازي و آزاد سازي پل براي تردد، اقدام عاجلي صورت دهند و در مرحله بعد ايمنيِ آن را به سطح بالا و استانداردي برسانند.
توصيه به اقدام و عمل سريع، خود دليلي دارد:
اول اينکه مردم در اين حجم بالاي ترافيک (که از روي پل قديم صورت ميگيرد) بسيار کلافه و سرگردان و حيران شده اند و از کسب و کار افتادهاند.
دوم اينکه اين پل توان و ظرفيت حجم بالاي تردد به ويژه براي وسيله نقليه نيمه سنگين و فوق سنگين را ندارد.
و در آخر، اگر طي روزهاي آتي، باراني در همين حجم و گستردگي ببارد، فجايعي در پي خواهد داشت که بازگشت به روزهاي عادي و اوليه را نه ماهها، بلکه سالها به تأخير خواهد انداخت.