چه جوری گذراندیم؟ ها؟ پرسیدن داره؟! از آشپزخونه به توالت،از توالت به اتاق خواب، از اتاق خواب به هال. سیزده مونم که رو پشت بوم به در کردیم. بله همین قدر مظلوم، همین قدر با فرهنگ.
خیلی بَده آدم ندونه از کجا خورده؟ از آمریکا؟ از چین؟ از غَضب الهی…
ولی من تحقیق و تفحص کردم این چینیا از زمانهٔ حافظ جانم، اِوَنگولِ ما بودن، خدای تو شاهده دیوان حافظ رو شما برو ببین چند تا صورتگر چینی داره؟
حالا من نمی دونم چرا اون شنبه ای که دولت گفت همه چی عادی می شه نمیاد؟
ولی این در خانه بمانید ها، کم کم داره دردسر ساز میشه، این قدری زن و شوهرها ورِ دل هم بودن و کانون خانواده گرم بوده که دیگه چیزی نمونده مُنهدم بشه.
همه اعصابا ضعیف، هیکلا فَربه، اَبروها قاجاری، دستامون شده عینهو گُرگه تو شنگول و منگول که از زیر در معلوم شد دست به این سیاهی دست مامان بُزی نیست.
خلاصه که همه مون رَد دادیم.
ولی با همه اینا رَحمِ خدا زیاده، تصورش رو بکنید خدا اون روز رو نیاره ، اون روز رو نیاره ،اگه توی این تعطیلات و حصر خانگی ، اینترنت هم حالا به هر عنوان، قطع می شد، چه خاکی و از چه نوعی و با چه کیفیتی باید رو سرمون می ریختیم؟
اگر چه من خودم یکی، توی همین ایام عید با خودم یک عهد درونی کردم که من بعد سمت گوشی موشی نَرَم زیاد، ولی جدیداً سندروم دست بیقرار بر من چیره شده ،همش سمت گوشی میره.
این تعطیلات نوروزی که گذشت ولی کینه ای که از سگ و گربه و خفاش به دل گرفتیم به این آسونیا رفع شدنی نیست.
الهی که مُسببش به سرفهٔ خشک دچار بشه.
«بانو بوشهری»