ندای هرمزگان – کاظم گلخنی
قسمت دوم
در حالي كه شايعات حمله ي افاغنه همچنان در صدر همه ي خبرها بود، سيداحمدخان از هلندي ها تقاضاي همراهي بيشتر نمود و از جمله از آن ها خواست در صورت حمله ي افاغنه به او ياري رسانند و در صورت شكستِ وي براي رفتنش به هرمز يا جاي امن ديگري كشتي شركت را به او اجاره دهند. هلندي ها نيز فقط به قول شفاهي مبني بر مساعدت در برابرحمله افاغنه اكتفا كرده و از در اختيار نهادن كشتي شركت عذرخواهي كردند و نماينده ي خان را به سوي انگليسي ها حواله نمودند. او نيز اظهار داشت: « انگليسيان هرچه خواسته ايم به ما كمك كرده اند اما هر درخواستي كه از هلنديان داشته ايم با امتناع روبرو شده است » با چنين پاسخي بازهم هلنديان به اظهار تأسف از عدم امكان كمك اكتفا نمودند. همين اظهار تأسف درباره ي درخواست عليق و علوفه نيز تكرار شد اين اظهار تأسف ها البته دردسرهايي را براي هلندي ها آفريد كه نمونه ي آن تخريب مقبره هاي هلندي ها به بهانه ي توسعه ي حصار و توقيف كشتي هاي محلي بود كه از جانب آنان براي تهيه ي هيزم و چوب فرستاده شده بودند.
سيداحمدخان تقاضاهاي ديگري نظير دريافت دوازده قطعه شمعدان سيمين به صورت وام، مقاديري جو و گندم، ريسمان و گوني را نيز به هلندي ها ارائه نمود كه فقط هشت شمعدان نقره به فرستادگانش تحويل داده شد. هلندي ها نمي توانستند خشم خود را از انگليسي ها پنهان دارند چرا كه « اينان را علت العلل همه ي گرفتاري هايي كه سيداحمدخان برايشان درست كرده بود، مي دانستند. انگليسي ها سيداحمدخان را در حرف و عمل نيز با قبول هرچه خواست وي بود، ياري دادند »
سرانجام سيداحمدخان براي رويارويي با افاغنه، بندرعباس را ترك نمود و عده اي از مردم نيز از ترس تسلط افاغنه از شهر فرار نمودند. فراريان اغلب از كساني بودند كه توان مالي براي هزينه كردن پولي در راه خروج داشتند. وضعيت شهر در اين هنگام اسف بارتر از هميشه مي نمود: « ديگر در بازار صنعتگر يا پيشه كاري از هيچ نوع باقي نيست و بيشتر خانه ها از سكنه خالي است. ساحل از كشتي ها تهي شده، روستائيان رفته اند و بيشتر گله ها و رمه ها را برده اند » . چنين شهري سرانجام در برابر هزار افغاني سر تسليم فرود آورد و اين بار هلندي ها و انگليسي ها براي تقرب به حاكمان جديد رقابت هاي سابق خويش را ادامه دادند تا مبادا بر منافعشان آسيبي وارد گردد. سيداحمدخان نيز در جنگ و گريز با افاغنه از پاي درآمد و پس از تسليم شدن به آنان به قتل رسيد.
با قتل سيداحمدخان، البته دردسرهاي افاغنه براي چيرگي بي دردسر بر ايران خاتمه نيافت، چرا كه علاوه بر تهماسب ميرزا كه با عنوان شاه تهماسب دوم سعي در اعاده ي حاكميت صفويان داشت، شخصي با عنوان « سلطان محمد ميرزا كه خود را فرزند ارشد شاه سلطان حسين »
مي دانست نيز يك چندي افاغنه را به خود مشغول داشت. او نيز در نواحي جنوب ايران كرّ و فرّي برهم زد. افاغنه براي سركوب وي به ويژه براي دريافت سرب و باروت، تقاضاي ياري از هلندي ها و انگليسي هاي بندرعباس داشتند. انگليسي ها خواسته ي آن ها را اجابت نمودند و طبق معمول هلندي ها هم از تن دادن به تقاضاي آن ها سرباز زدند و « از همين لحظه اختلاف ميان زبردست خان و شركت هلند آغاز گشت »
هلندي ها در حوادث آن ايام همواره از پذيرفتن هر نقشي كه در پيوند با منافع آن ها نبود، خودداري مي نمودند و ترجيح مي دادند شاهدِ وقايع باشند و در پاسخ به هر تقاضاي كمكي خود را « ميهمان و بازرگان » مي دانستند كه نمي توانستند به نفع يكي از رقبا وارد صحنه ي نبردهاي داخلي ايران گردند. رفتار بي طرفانه هلندي ها و پاسخ منفي آن ها به تقاضاهاي افاغنه، روابطشان را بيش از پيش تيره مي ساخت. افاغنه كه شركت هاي خارجي مستقر در بندرعباس را براي گرفتن انواع هدايا در فشار مي نهادند، در برخورد با مردم عادي ديگر هيچ گذشتي نشان نمي دادند ». با اهالي شهر نيز به شيوه اي وحشيانه رفتار كرده، آن ها را مورد آزار قرار مي دادند. از آن ها پول مي گرفتند وبه چشم برده و غلام به آن ها مي نگريستند »
در حالي كه هلندي ها و انگليسي ها مشغول چك و چانه زدن با افاغنه بودند و از آنجا كه حاكميتي به نام دولت ايران وجود خارجي نداشت، پرتغالي ها نيز فرصت را مغتنم شمرده و در همين شرايط با هفت كشتي از مسقط به سوي سواحل شمالي به راه افتادند. استقرار آن ها پيرامون كنگ، قشم، باسعيدو و با ادعاهاي مالكيت باسيعدو بر بحران موجود در خليج فارس افزود. افاغنه به بهانه ي رويارويي با پرتغالي ها بر ميزان فشار خود بر اهالي براي دريافت پول افزودند و قيمت كالاهايي را كه به زور به بازرگانان مي فروختند تا سه برابر افزايش دادند. كمبود مواد خوراكي بيش از هر چيز عرصه را بر مردم تنگ مي نمود.
آن چه بر دامنه ي بحران مي افزود، ورود عده اي از مردم اطراف بندرعباس و ميناب به داخل شهر بود كه از دزدي و غصب و تاراج افاغنه بدان جا پناه مي آورد
ند. در اين شرايط « بسياري از اهالي با دارايي شان به آن سوي خليج فارس هجرت كردند. انگليسي ها نيز مردم را تشويق به مهاجرت نموده و دعوت مي كردند در قشم تحت الحمايه ي انگلستان شوند » . اين امر حاكي از آن بود كه انگليسي ها توانسته بودند با استفاده از آشفتگي اوضاع، سلطه ي خويش را بر قشم مستحكم و بلامعارض سازند. نابساماني اوضاع در بندرعباس به حدي بود كه انگليسي ها به خود اجازه مي دادند تا به انتخاب نايب بيگلربيگي بپردازند
فشارهاي بيش از اندازه ي افاغنه بر هلندي ها آنان را وادار ساخت تا به فكر انتقال دستگاه اداري شركت تجاري هلند مستقر در بندرعباس بيفتند. اين فكر به ويژه پس از استقرار انگليسي ها در قشم قوت گرفت.
پيتر اتلام ( Peter ‘tlam ) نماينده ي تجاري كمپاني هندشرقي در بندرعباس طراح اين نظريه بود. هرمز، محل مورد نظر هلندي ها براي اين جابجايي بود. آنان نيز چون ديگر اروپاييان هرمز را خوب مي شناختند. جزيره اي فاقد آب آشاميدني كه « در روزگاران پيشين از لحاظ دريانوردي بسيار پررونق و بلند آوازه بوده است » و پس از جنگ، هرمز اهميت خويش را از دست داده چرا كه « بازرگاني از اين جا به يكباره به گمبرون قديم و سپس به همين گمبرون جديد انتقال يافته بود. بنابراين جزيره ي هرمز ديگر درآمدي جز از راه ماهيگيري اندك و گرفتن عوارض از كشتي هاي بيگانه كه براي بردن نمك يا خاك سرخ مي آمدند، نداشت » . در اين روزها قلعه اي كه پرتغالي ها در هرمز بنا نموده بودند همچنان پابرجا بود و از آن به عنوان پادگان نظامي از سوي ايرانيان استفاده مي شد. قلعه داراي دوازده برج بود كه با 102 توپ بزرگ تقويت مي شد. قلعه ي هرمز منطقه ي ممنوعه بود كه ايرانيان نگاه هيچ بيگانه اي را بر آن برنمي تافتند، « ايرانيان از اين كار خوششان نمي آيد چون به محض اين كه بيگانه اي به جزيره ي هرمز يا نزديك آن بيايد او را شبانه روز با سوء ظن زيرنظر مي گيرند تا دوباره از آن جا برود » اين همه البته، ظاهرِ قلعه را نشان مي داد كه ايراني ها همواره بدان توجه نشان مي دادند. درونش حكايت ديگري داشت: « قلعه هرمز از لحاظ دروني بسيار خراب و فكسني است زيرا كه بر طبق سنت ايراني يا سنت قابل افتخار هرگز تعمير نشده است ». با اين حال چون هلندي ها قصد تصرف هرمز را داشتند خود را محتاج به داشتن اطلاعات دقيق تر از درون قلعه مي ديدند، كه اين امر توسط جاسوسان محلي تحقق يافت انتقال به هرمز براي دست اندركاران هلندي مستقر در بندرعباس به راحتي امكان پذير نبود. اولين مخالف اين انتقال، رؤساي كمپاني هند شرقي در « باتاويا » بودند زيرا « باتاويا مايل نبود كه جنگي را در خليج فارس آغاز كند و از اين رو اتلام را به خاطر دادن پيشنهاد جزيره هرمز سرزنش كردند ». اتلام بر اجراي طرح خود پافشاري كرد و سرانجام نيز جان بر سر اين انديشه نهاد. آنان همچنين مي بايست با افاغنه كه مدعي حكومت ايران و در نتيجه حاكميت بر هرمز بودند و با انگليسي ها كه به صورت سنتي براي خود حقوقي قائل بودند و با شيخ رحمه، رييس جلفار ( رئيس عربان قواسم و يكي از مهمترين بازرگانان خليج فارس ) نيز به رقابت و ستيزه برخيزند. هلندي ها طي قراردادي با مقامات محلي هرمز، كنترل اسمي جزيره را به دست گرفتند (157). استقرار آن ها در جزيره البته بدين سرعت عملي نشد. خشم افاغنه سبب دستگيري پيتر اتلام و دو همكار وي در بندرعباس گرديد. تلاش هاي ديپلماتيك براي آزادي آن ها به جايي نرسيد. يكي از آن ها در اسارت و دو تن ديگر در حمله ي هلندي ها براي آزاديشان جان سپردند. اين حمله منجر به جنگي ميان افاغنه و نيروهاي هلندي مستقر در بندرعباس گرديد. جنگ البته با وساطت شيخ جباره، ناظر بيوتات، ميان هلندي ها و افاغنه خاتمه يافت. هلندي ها نيز سرانجام از استقرار در هرمز چشم پوشيدند. آن ها بيش از همه انگليسي ها را مسئول كارشكني در راه چيرگي شان بر هرمز قلمداد مي كردند.
كشمكش بر سر هرمز بين افاغنه و هلندي ها آخرين حلقه از حوادث خليج فارس در روزگار صفويان است. همان گونه كه آغاز ماجراي خليج فارس به هنگام روي كارآمدن صفويان با هرمز بود، پايانش نيز با هرمز همراه شد. بي جهت نبود كه آن را نگين انگشتري جهان لقب داده بودند. افاغنه نيز از اعمال سلطه ي خويش بر هرمز طرفي نبستند چرا كه سلطه ي آن ها بر ايران موقتي و گذرا بود. پيروزي هاي نادر عمر كوتاه حكومت افاغنه را در ايران به پايان آورد. اما خليج فارس همچنان آبستن حوادث بي شمار ديگري بود كه يكي بعد از ديگري در حال تولد بودند. اين زايش همچنان و در سده ي بيست و يكم تداوم يافته است.