مهدی میرابی
وقتی در تابستان ۱۳۸۵ اولیای بسیاری از بچههای میناب دست فرزندانشان را گرفتند و جهت پر شدن اوقات فراغتشان آنها را راهیِ زمینهای آسفالت بسکتبال کردند. هیچ کس باور نمیکرد در فاصلهای نه چندان دور «همین بچهها» قهرمان کشور شوند! از آنجا که در تاریخ هرمزگان بی سابقه بود. تاریخ سازی آنها رؤیا گونه محسوب میشد. آری در کمال ناباوریاین مهم رقم خورد.
حدود پانزده سال پیش، بسکتبال میناب جایگاهی در حد استان هم نداشت اما چند سالی هست که مربیِ ملی پوش و تعداد زیادی بازیکن ملی پوش دارد. و اگر قرار باشد مقامهای قهرمانی همین بازیکنان را در سطح استان فهرست کنم باید تقویم بیرون بکشم و تاریخ پشت تاریخ بزنم. اما بهانه اصلی این نوشتن «قهرمانی جوانان هرمزگان در کشور است» که ستون و نفرات اصلی و سرمربیاش جملگی از شهر میناب بودهاند.
این مربی همان مربی است که در سال ۱۳۹۰ توانست تیم هرمزگان را به رهبری کاپیتانشان (پوریا سالاری) برای «اولین بار» به مقام قهرمانی کشور برساند. آنها توانستند در فینال، تیم سراسر مدعی و پر غرور تهران را به زانو در آورند. آیا افتخاری بالاتر از این برای ما هرمزگانیهای دور افتاده از پایتخت و سراسر محروم از هر نوع امکانات و رفاه وجود دارد؟ فردای فینال، سایت فدراسیون بسکتبال تیتری غرور آمیز در ستایش نوجوانان هرمزگان زد. سرخطهای خبری که معمولاً تهرانیها آن را اشغال کرده بودند حالا باید کنار میکشیدند و جا برای این میهمان ناخوانده باز میشد.
و امروز بار دیگر تاریخ تکرار میشود. با دستان همان مربی و کاپیتانیِ(آرین گردی تختی) و همراهیِ بازیکنانی که از کوچهپسکوچههای محلههای مجاورِ کوه قامت بر افراشتهاند.
با همه اینها و ارزشمندیِ «یکسانِ» چند بارهی این افتخارات، اولین قهرمانی مزه دلچسبتر و مزیت گرانبهایی دارد. اینکه باعث شد بچهها به خود باوری برسند، اعتماد به نفس و عزت نفس در این بچهها نهادینه شود. تجربه اولین قهرمانی به آنها آموخت که بدانند قابلیت درونیِشان بزرگترین سرمایهایست که باید به آن توجه کنند. اینگونه بود که جادهی قهرمانی را جواد لایروبی و آسفالت نمود تا ره برای افتخارات بعدی هموار شود. امروزه از هر جا به بسکتبال هرمزگان احترام میگذارند چون صاحب افتخار است و کارنامه پر و پیمانی دارد.
جواد زارعی کاریزما ندارد. اما مغز متفکر است. در طول این دوران پر فراز و نشیب بدیهایی دید ولی خطاهایی هم داشت. اینک زمان آن فرا رسیده که به واسطه پختگی و تجربهاش اگر کدورتی در دل دارد دور بریزد.
این مربیِ کم حرف، بی حاشیه و آرام، که فخر نمیفروشد و اهل دک و پز هم نیست دیِن خود را به جوانان میناب ادا کرد. در تاریخ تمدن میناب باید نام او را در کنار مفاخر ورزشیِ شهر به نیکی ستود. میدانید چرا کار او چند ده برابر ارزشمندتر است؟
زیرا: ما در کشوری زندگی میکنیم با توسعهی نامتعارف. این ناهمگونی در نوار مرزی به عینه به چشم میخورد. مملکت ما شبیه کشورهای جهان اول اداره نمیشود که (از نزدیکترین تا دور افتادهترین شهر به پایتخت) سهم همهی ژنها از توسعه اماکن عمومی و ورزشی یکسان باشد.
او در یک رقابت کاملاً تبعیض آمیز و نابرابر که به شکل سیستماتیک تحمیل شده است، نونهالان خود را در گرمای ۵۰ درجهی حیاط دبستان شهید موسوی پرورش داد. نهایت انتظار اولیا و حتی مسئولین، سرگرمی این بچهها در تعطیلات از طریق تفریحی سالم و دور ماندن آنها از انواع و اقسام تهدیدها، خطرات و ناهنجاریهای اجتماعی بود. اما زارعی نه تنها مسائل اخلاقی و عقیدتی را در این جوانان تقویت نمود بلکه آنها را تا فتح بام ایران بالا کشید.
گفتنش ساده است اما عملیاتی کردن این مهم بسیار بسیار دشوار و تقریباً ناممکن. جواد زارعی مگر کجا دوره دیده بود که این همه از بسکتبال میدانست؟
کدام مسئولی روی او سرمایهگذاری کرده بود و او را برای آموزش به جایی فرستاده بود؟ او یک مربیِ خود آموز بود که تمام هم و غم و وقت خود را به واسطه عشقِ به کار، عِرق به شهر و استعدادی که در این بچهها میدید خرج کرد.
بدون هیچ گونه چشم داشت و بدون یک ریال پاداش.