م.جعفر زاده
اين روزها در هر کوي و برزن ، حتي در دورافتادهترين نقاط ايران که امور زندگي مردم ظاهرا هيچ ربطي به نرخ ارز ندارد، اما در باطن زير و بم هر قلم خوردني و پوشيدني آنها به دلار مربوط است و سخن از دلار است. اين روزها همه با نگراني از اين مي گويند که قيمت دلار سر به آستان 50 هزار تومان ساييده و همه از هم سوال مي کنند دلار تا کجا می خواهد پيش برود.
فرزين رئيس کل بانک مرکزي در روزهاي ابتدايي انتصاب خود به اين سمت از طرح هاي جديدش براي مديريت بازار ارز سخن گفت و از آن روز تاکنون دلار از 40 هزار تومان به 50 هزار تومان رسيده است. گشايش بازار جديدي به نام مرکز مبادله ارزي هم جزو برنامههاي وي بود که از دوم اسفندماه شاهد افتتاح اين بازار خواهيم بود. اما خوش بيني به نتيجه بخش بودن اين بازار هم در بين بسياري از کارشناسان اقتصادي و گروه کثيري از مردم چيزي در حد صفر است.
زیرا معضل اساسي آنجاست که سياستها و بازارهايي که تيم اقتصادي دولت را برنامهريزي ، گشايش و مديريت می کنند، بيش از آن که از علم اقتصاد و رويه هاي تجربه شده کارشناسي بهره بگيرند با آزمون و خطاهاي تکراري همواره پيامدهاي خسارت بار آنها، گريبان 85 ميليون ايراني را گرفته است. در مقابل، مسئولان اقتصادي هم بعد از روشن شدن نتايج فاجعه بار سياست ها و برنامه هاي خود، بدون آن که تاوان خاصي بپردازند از يک صندلي مديريتي به جايگاه مديريتي ديگر نقل مکان مي کنندو البته اين رویه مختص به دولت خاصي نيست و متاسفانه مشکل اساسی ومزمن سيستم اداره کشور ما است که امکان تکرار اين چرخه را در دولت هاي مختلف فراهم کرده است. در اصل آنها در جایگاه مدیریت اقتصادی آزمون و خطا می کنند ومردم باید تاوان آن را بدهند .