ندای هرمزگان- دکتر صمیم ارزانی (نویسنده و پژوهشگر )
در سال های اخیر، موسیقی رپ با محتوایی سطحی و گاه آسیب رسان به سرعت در فضای مجازی فراگیر شده است. ترانه هایی که گویی از یک قالب کلیشه ای کپی شده اند: ریتم های تند، ویدیوهای پرزرق وبرق، و مفاهیمی مانند ثروت یکشبه، تجملات افراطی، یا نگاه ابزاری به زنان. این موج نه تنها خانواده ها را نگران تأثیرات روحی و رفتاری بر نسل جوان کرده، بلکه پرسش مهم تری را پیش می کشد: چرا الگوریتم های فضای مجازی و مخاطبان، به جای حمایت از آثار غنی و اصیل، دست به دست چنین محتوایی
می دهند؟ شاید بخشی از پاسخ در جذابیت های ظاهری این آثار نهفته باشد، اما واقعیت این است که این پدیده ریشه در مسائل پیچیده تری دارد؛ از سلطه بی چون وچرای اقتصاد مارکتینگ تا فقر آموزش رسانه ای در جامعه.
وقتی پای صحبت نوجوانانی می نشینیم که بیت های تکراری این ترانه ها را زمزمه میکنند، بسیاری از آن ها صادقانه می گویند: «این موزیک ها حال وهوای خاصی دارند؛ سریع می گیرنت!» شاید همین جمله، کلیدی باشد برای فهم منطق حاکم بر فضای مجازی.
پلتفرم هایی مانند اینستاگرام و تیکتاک، محتوایی را به خورد کاربران می دهند که در کم ترین زمان ممکن، بیش ترین واکنش را برانگیزد؛ حتی اگر این واکنش حاصل یک ملودی ساده یا جمله جنجالی باشد. الگوریتم ها به دنبال «تعامل» هستند، نه «تفکر». در این میان، هنرمندانی که آثاری با مضامین اجتماعی عمیق خلق می کنند، اغلب در سایه می مانند؛ چراکه محصولات شان نیاز به فرصت بیش تری برای درک شدن دارد؛ فرصتی که فضای افسارگسیخته امروز کم تر به مخاطب می دهد.
از سوی دیگر، تولید محتوای کم ارزش برای بسیاری، به یک تجارت پرسود تبدیل شده است. ساختن یک موزیک ویدئو با مفاهیم تکراری، هزینه چندانی ندارد، اما ممکن است با میلیون ها بازدید، درآمدی نجومی از تبلیغات یا اسپانسرشیپ ایجاد کند. این مسئله به ویژه در شرایط اقتصادی دشوار، هنرمندان را وسوسه می کند تا به جای خلق آثار ماندگار، به تولید انبوه محتوای زودگذر روی آورند. اما آیا این تنها تقصیر هنرمندان است؟ وقتی مخاطب، به ویژه نسل جوان، در دریایی از استرس ها و روزمرگی غرق شده، گاهی به دنبال موسیقی می گردد که او را موقتاً از واقعیت جدا کند؛ حتی اگر این فرار، با تکیه بر تخیلات پوچ باشد.
با این حال، نمی توان نقش فرهنگ و پیشینه هنری را نادیده گرفت. کشوری مانند ایران که صدها سال است موسیقی اصیل اش در جهان می درخشد – از شور نواهای محلی تا ظرافت های آواز دستگاهی – امروز در فضای مجازی اش با حجم عظیمی از محتوای موسیقایی کم ارزش روبه روست. این تناقض زمانی دردناک تر می شود که بدانیم بسیاری از جوانان ما استعداد خلق آثار ارزشمندی را دارند، اما در غیاب حمایت نهادهای فرهنگی و رسانه ای، مجبورند برای دیده شدن به قالب های بازاری تن
دهند.
راه برون رفت از این چرخه معیوب اما غیرممکن نیست. نخستین قدم، بازتعریف مسئولیت پلتفرم های مجازی است؛ آن ها باید الگوریتم ها را نه بر پایه جلب توجه کورکورانه، بلکه با اولویت دادن به محتوای دارای پیام های انسانی و آموزشی تنظیم کنند. تصور کنید اگر اپلیکیشن ها، بخش ویژه ای برای معرفی هنرمندان مستعدی اختصاص دهد که درباره محیط زیست، عدالت، یا میراث فرهنگی می سرایند. دومین قدم، توانمندسازی مخاطبان است؛ آموزش «سواد رسانه ای» در مدارس می تواند نوجوانان را از مصرف کنندگان منفعل به منتقدانی آگاه تبدیل کند که تفاوت میان «هنر بازاری» و «هنر متعهد» را می فهمند.
در این میان، نقش هنرمندان پیشرو نیز حیاتی است. هنرمندی مانند همایون شجریان، با احیای شعر کلاسیک در موسیقی پاپ، نشان داد که می توان بدون قربانی کردن جذابیت، محتوایی غنی ارائه داد. یا گروهی چون «چارتار»، که موسیقی اصیل ایرانی را با نواهای مدرن تلفیق میکنند یا خوانندگان اصیلی همچون رضا صادقی و کیهان کلهر. این تجربه ها ثابت می کند که مخاطب، اگرامکان انتخاب داشته باشد، به سمت کیفیت گرایش پیدا می کند.
در پایان، باید پذیرفت که تغییر این جریان، تنها با نصیحت یا محدودسازی ممکن نیست.
این مسیر نیازمند عزم جمعی است؛ از خانواده هایی که در گوشی های هوشمند فرزندانشان فقط به دنبال بازی و سرگرمی نمی گردند، تا رسانه هایی که به جای تکرار کلیشه ها، صدای هنرمندان گمنام اما دغدغه مند را بلند می کنند. موسیقی، آیینه جامعه است. اگر امروز این آیینه تصویری مخدوش نشان می دهد، شاید باید پیش از پاک کردن آن، به فکر اصلاح خود باشیم.